سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

برای وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی

بعد از به زیر کشیدن "آنچه برسون می گویدم و محمدرضا یا ما بدین گونه سردیم؟! از طرف ارشاد بی فرهنگ؛ رفتم سراغ یکی از نوشته های قدیمی با عنوان " من اینم که هستم" که درباره ی زندگی یک روسپی جوان می باشد. دختری که زمانی عاشق بوده است!  

این فیلمنامه برداشتی است از شعری از ژاک پرور با همین نام!

آنقدر می نویسم و میسازم که این بی صفتان نادان به خودشان بیایند و دست از بی دینی و بی فرهنگی و بی اسلامی و بی ایرانی برداشته و ما را به راه خویش بگذارند

احسان می گوید به کشاورزی خواهم رفت... خسته اش کردند...

من اما تا آخرین سکه هایم خواهم ماند... اگر به تنهایی...

اعتباری که جا ماند!

دوستی نوشته اند که سینمای هرمزگان رمقی ندارد.... در پی راههای رفته است.... تداومی در حرکت نداشته.... برای این ادعایش نیز چشمها را به اردی بهشت اینک راهنما شده اند. اردی بهشتی که شاید و حتمن اعتبارش را پشت پرده ها جا گذاشت. از خودم که بگذرم احسان و ایمان می مانند و شهاب. چگونه می توان بدون اینها به سرانجام شد؟ بدرستی که بسیاری از آثار منتشر شده بر پرده ها آبروی فیلم و سینما را برده اند؛ اما سهم آنها که به ذات سینمایی اند در این میان اندک است. هر یک از این فیلمها که به دستان نا اهل بی فرهنگان بنمایش نیامدند می توانست به اندازه یک جشنواره اعتبار داشته باشد!
آنچه که این فیلمها در درون خویش داشتند شاید به مخیله دوستان نیاید، مفهومشان؛ و فرم... حرکتی که در ذاتشان به ارمغان بود، برای یک عمر فیلمسازی کفایت می کرد...
البته اگر به مخیله برخی بیاید... بهتر آن است هر کسی به حد دانش و میزان فهم خود در باب موضوعی عرض اندام کند. چرا که عاقبت به رسوایی خواهد رسید، هر آنچه در نگاهش ...
من قطعا بهتر از تمام داورانی که اینجا آمدند می دانم که چچیزی در این فیلمها وجود داشت... با اینکه هر سه ای که آمده بودند، برای خود اعتباری داشتند...
حدود نقد خود را بهتر است مشخص کنید...آنچه در بیانیه داوران آمد مربوط میشد به آثار نمایش داده شده در اردی بهشت؛ کربطی به سینمای استان نخواهد داشت!
برای نقد سینمای استان اگر تمایل داشتید در ابتدا فیلمهای ندیده را ببینید سپس حاضریم تحت هر شرایطی و در هر مکانی که شما پیشنهاد می دهید خدمت برسیم! البته به شخصه تا ندانم میزان تسلط شما در امر سینما (سینماتوگرافی) به چ حدست، از نمایش اثر خویش خواهم گذشت. چرا که آنگونه که از نوشته ی مورد بحث برمی آید، راقم سر سوزنی از سینما نمی داند و تنها برای بالا بردن عیار عکس به سینما تاختند...
آقای ذاکری و هر کسی که پشت این قضیه است خوب بداند که شهر هنوز تهی نشده است! ما هنوز نفسهایمان به سکه های برسون است.... شما چگونه به خود اجازه می دهید درخصوص سینمای استان این چنین به گمراهی بروید؟ می گویند مدرس دانشگاهید!!!!!! در کدام دانشگاه بی سوادی تدریس می شود؟ چشمهایت باز کن برادر و خوب همه چیز را ببین. شما اگر توانستید همین فیلم " مشتا" اثر داود مرزی زاده را تحلیل درست نمایید من دست شما را می بوسم.... مطمئنم به تیتراژ اولیه نرسیده، قلبت می ایستد...
البته امیدی نیست در این که شما بتوانید درکی صحیح داشته باشید از3 فیلم از نمایش محروم شده.
گویی بخوبی توجیه نشده اید که در این استان کسانی هستند که آبرو داری میکنند... زمانیکه 5 فیلم از استان به همقدم پاریس راه یافت شما کجا بودید؟ چرا اثری ازتان نبود؟ حالا به اردیبهشت که رسیدید مدعی شده اید؟ درست گفته اند " شهر که خلوت بشه ...."
بهر حال ما آماده ایم برای گفتگو! اما پیش از آن باید عیارتان سنجیده شود... اگر عیاری باشد...
اگر این چنینم تنها به دلیل این است که از نظرات بی پایه و بن در سینمای استان خسته شده ایم. اینکه هر ناآگاهی از راه برسد و تازیانه بزند....
شما را چرا جرات دست به گریبان شدن و اعتراض به وزارت ارشاد و... را نیست؟ راه را اشتباه آمدی برادر... دست بردار از این مافیا که تو را هم می بلعد...

چه میتوانم گفت؟


بحقیقت

پندارم که خود "او"ست! مشکوکم

به خویش

در آغاز!

شاید نباشم

شاید نباشد؛

مدام به لغزشم

دستم ز دست دل

چه میشود؟

ام کلثوم!

از آن مردک سبیلو تا اینکم :

مضحک م!

رنج رنج

باید دور شوم از آنچه دستم به دل نمی شود

بگذارمش به سکوت دل و دست را به خویش

من از تو میمیرم... اما تو زندگانی من هستی ....(آتش سبز)


تقدیم به فرناز ظفری

آنچه برسون می گویدم و محدرضا یا : ما بدینگونه سردیم!


فرناز ظفری :

بسیار شگفت انگیز

محمود : مهربان

داود : همیشه هست

غلامرضا : خوب

محمدرضا : سینماتوگرافی