بعد از به زیر کشیدن "آنچه برسون می گویدم و محمدرضا یا ما بدین گونه سردیم؟! از طرف ارشاد بی فرهنگ؛ رفتم سراغ یکی از نوشته های قدیمی با عنوان " من اینم که هستم" که درباره ی زندگی یک روسپی جوان می باشد. دختری که زمانی عاشق بوده است!
این فیلمنامه برداشتی است از شعری از ژاک پرور با همین نام!
آنقدر می نویسم و میسازم که این بی صفتان نادان به خودشان بیایند و دست از بی دینی و بی فرهنگی و بی اسلامی و بی ایرانی برداشته و ما را به راه خویش بگذارند
احسان می گوید به کشاورزی خواهم رفت... خسته اش کردند...
من اما تا آخرین سکه هایم خواهم ماند... اگر به تنهایی...