سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

هرمز از نگاه داود...

 

همه چیز داره خوب پیش می ره... 

 

هرمز امسال ساخته میشه... 

 

اگه محمدرضا نبود...

 

همیشه مدیونشم..

داستان کسی که می پرسد

جسم،

روح،

نمایش....

بگویید

از استخوانها!

از خاکسترهای پراکنده!

آنگاه که بدنهاتان را بازپس گیرید؛

از حقیقت!

چون او :

شیر بیشه ی تحقیق :

آنکه شیخ نشابور ....

بیایید و حقیقت را بازگویید!

چون او که سرآمد بود....

جام،

جام،

و نقوش!

ذره،

ذره،

همه!

انسان،

بدن،

تندیس!

تندیس... جام....

زندگی ادامه می یابد

جام،

جام!

1346 :

آیا به راستی اینجا حسنلو است؟

جام،

جام!

نوزاد؛

گریه ی نوزاد و

زایشی....

در ابتدا به گوئرنیکا می روم اما

نه!

خبری از آلن نیست...

هر چه هست محمدرضا است و جام؛

21 سانت،   

(20 سانتی!)

دل کاوالیه هم! :

((بدنهاتان را بازپس گیرید

آنگاه که صور اسرافیل...))

و نقوش!

هستند همه ی نقوش لیکن؛

بهانه اند برای منصور و

فریاد...

همه ی جهان اینجاست

در این 18 سانت

(20 سانت)

حتی صدای او که می شکند صلیب را!

و مردمانی که نامردمند؛

بودند و

هستند و

خواهند...

با وز وزشان!

همه در این ضیافتند :

آب باد خورشید و

منصور...

حق حق حق ....

زندگی ادامه می یابد

اینرا محمدرضا گفت و منصور!

همه ی جهان اینجاست؛

میان اینهمه صدا :

کوچه، خیابان، بازار، و

کودکی و

درب نوشابه ای شاید...

همه ی جهان من اینجاست :

فرم، شکل، صدا.... و

روایت!

آیا اوست راوی جهان؟

آری! و

پیوند و کار؛ و

 نه کارگردان!

نقوش نه آنند که بر جام؛

نقوش، نقوش اند در اینجا!

(و شاید........)

اکسپریمنتال؟

او بیش از اینهاست.

دیگر حتی گوئرنیکا را هم از یاد برده ام؛

آنکه بازتولید بود!

اینجا همه خلق است و

آفرینش؛

آفرینشگر،

سینماتوگرافی!

جام و طواف!

جامی که خورشید است و ما...

(الله نورالسماوات والارض....)

و دست ها و پاها و چشمها!

و رگ دستی که سخن می گوید؛

...جنگ، جنگ، جنگ... و صلیبی شکسته و تکرار؛

دیروز، امروز، فردا و  

تکرار...

و انسان؛

این فراموش شده ی زمین...

زندگی ادامه می یابد :

((کسی موافقت را گلی انداخت، آهی کرد!

گفتند از این همه سنگ هیچ آه نکرده ای، از گلی آه کردن چه معنی ست؟

گفت : از آنکه آنها نمی دانند، معذورند؛ از او سختم می آید که می داند نمی باید انداخت))

پس....

جدا کردند و

میکنند...

زندگی ادامه می یابد

باید قدمی دیگر داشت  و

سفری دیگر داشت

وخنده!

حتی اگر چشمها را برکندند،

دستها را و پاها را و

آتش نیز!

خاکستر؟ خاکستر را آیا علاجی هست ؟

زندگی ادامه می یابد :

با محمدرضا،

با جام

با قدمی دیگر و

و سفری دیگر و

چشم.


تقدیم به جوانان وطن ( و پارسا آزاد)