سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

نگاهی عجولانه به بهانه دوباره آمدنم

 

جام حسنلو اولین ساخته محمدرضا اصلانی میباشد. فیلمی مستند با ویژگی های متفاوت از سینمایی که در ایران بنام مستند شناخته شده است.

اصلانی پس از جام حسنلو آثار دیگری در کارنامه ی خود می بیند که از میان آنها شطرنج باد، چیغ،خاطرات یک 75 ساله، و آتش سبز را میتوان نام آورد.

اصلانی پیش از سینما از شاعران پیشروی ما بوده و هنوزم هست.

در خصوص شیوه کاریش میتوان گفت که او همواره بر روایت و فرم تاکید میکند؛ به گونه ای که هر چند موضوع از درجه اهمیتی بسیار برای او برخوردار است اما در ردیف بعد از فرم می ایستد. او استاد استفاده از صدا در ایران است. تا اندازه ای میتوان با سینماتوگراف برسون همخوانش دانست. دقت در جزییات و عدم بکارگیری دوربین بجهت تحلیل شخصیتها، از دیگر مشخصه های اوست که در سینمای ایران نادر است. نوع بهره گرفتن از موسیقی هم چونان دوربین است. قصه ای تعریف نمی شود و مهمتر اینکه از طریق موسیقی نمی خواهد حفره های خالی تصاویر و فیلم را پر نماید. موسیقی همانند یک شخصیت است.. همچو دوربینش. اما آنچه بیش از همه اصلانی را خاص میکند، همواره مدرن بودن اوست.(در اینجا مدرن به معنای "بودگی" و بودن به اشارت آمده است)

دلبستگی او به حلاج را همه می دانیم و رابطه اش با مولانا! زندگی در آثار اصلانی همواره در جریان است؛ با همه ی خیانتها و کشتن ها و خون دادن ها و دست دادن ها و سر بریدن ها... او مدام بر تاریخ تاریک مملکت خویش انگشت می نهند اما در این میان حلاج ها را هم بیادمان می آورد. باید اشاره داشت که مسبب بدبختی ها و خیانتها را نباید اصلانی دانست!! گو اینکه برخی منتقدان بر این نکته دست گذاشته و او را علت تمامی این جنایتها می دانند! این نکته سهل همواره به اشتباه فهمیده شده است. اصلانی مانند آنده وایدا تنها به خراشی بر تن این تاریخ متمرکز است؛ انچه از این زخم بیرون می آید حاصل کار او نیست... با این همه اصلانی تنها به خراشیدن بسنده نمی کند. به قیام میخواندمان و شکست طلسم های گرفتار آمده درآن.. آتش سبز نمونه ای ترین فیلم او در این زمینه است...

 

جام حسنلو 1346

 

نوشتن از اثری که بیش از 4 دهه مهجور مانده می تواند خطراتی بدنال خویش داشته باشد. چون بیشتر ذهنیت ها از سینمای خوب با تعدادی فیلم مشخص و کارگردانانی مشخصتر شکل گرفته است. دهه های متوالی، معیار یک فیلم به گونه ای معرفی شده بود( و می شود) که اگر نامی از فیلمهایی مانند "جام حسنلو" بیاید جبهه های مختلفی بهمراه خاهد داشت. تاریخ سینمای ایران را که امروزه ورق می زنیم تنها به کپی شدگانی می رسیم که نه در فرم که بیشتر در سرقت از مضامین از یکدیگر گوی سبقت را هم ربوده اند. در این میان نوشتن و گفتن از اصلانی می تواند به کفر انجامد و همچون او و حلاج به چهار میخ تاریخ بی مخان کشیده شویم. اما اینها دلیلی نمی وشد تا نتوانیم از جام حسنلو بگوییم و خالق اش....

محمدرضا اصلانی با فیلم جام حسنلو نشان داد که می توان از موضوع های تکراری اثری را ساخت که بتواند بعد از 5 دهه همچنان تازه بماند. همانگونه که به اندکی اشاره شد او کارش بیش از همه شبیه است به برسون. البته این شباهت قطعا در موضوع و محتوا نیست که بیشتر در روایت و فرم است. عناصر سینماتوگرافی درجای جای و ذره ذره ی جام حسنلو دیده می شود... فیلم ظاهرا در مورد شی قیمیتی و تاریخی مربوط به دو هزاره قبل ازمسیح می باشد با اندازه ای تقریبا :20 در 21 سانتی متر. همه ی جهان در این 20 سانت به چشم می آید... فیلمساز بجای بازگویی نقوش روی جام، خوانش خودش را دارد. داستان حلاج را به فیلم می افزاید (با روایت عطار) و موسیقی مونولوگ زمان دل کاولیه هم در طول فیلم بگوش می آید همانند شیپور صور اسرافیل.... اما این انتخاب هم چندان بی ارتباط با نقش برجسته هایی که بر جام خودنمایی میکنند نیست؛ اما اصلانی به جای دادن اطلاعات صرف از این نقوش، شباهتهایی از آنچه که ظاهرا در طی روزگاران گذشته روی داده است را با داستان حلاج می یابد. همانگونه که نشان چلیپا.... اصلانی در کنار روایت حلاج با استفاده از صداهای امروزی از قبیل زندگی روزمره، جنگ،  اخبار، و هیتلر، چرخه دنیا را مدام به تکرار خویش می بیند.. اینکه هیتلر به همان اندازه هست که یک بطری نوشیدنی!؛ و البته حلاج ها هم.... شاید کمتر!

همه ی این معناها را در جامی 21  سانتی می بینیم... جامی که اصلانی به طوافش می رود و تا انتها نیز به شکلی لانگ هم نشان داده نخواهد شد...

بجهت ساختاری می توان فیلمی به استعلایی دانستش که هر 3 مرحله ی ان را در خود دارد؛ هر چند بیشتر به ایستایی می ماند.(نمای 21 ثانیه ای چشم)

شیوه ی گفتاری روایت هم بدور از احساساتگرایی صرف است. با این همه صدایی که انتخاب شده ما را با حال و هوای حلاج قریب تر می نماید. اما همه چیز تحت اختیار و دایره ساختاری فیلمساز است. به گونه ای که جام در دستان اصلانی دوباره زنده می شود و این دوباره احیا شدن و کشف شدن نه از راه افزودن توضیحات که بطریق کاستن صورت می پذیرد....

اصلانی از ساده سازی می گریزد و یاد آور می شود که موضوع ها  نمی میرند بلکه این نگاههاست که به مردنن... باید از قصه پردازی دست شست و به فرم بود؛ یعنی اینکه به موضوعها دلخوش نباشم بلکه چگونگی روایت را باید بیشتر بدانیم. در این خصوص اصلانی را می توان تا حدی با فرمالهای روسی بشباهت برد؛ و بطور خاص : شکلفسکی... این مهم یکی از دلایل همواره تازه بودن اوست.

باید گفت اصلانی مانند دیگران تن به کپی و تقلید نمی دهد؛ با اینکه تاثیر می پذیرد از برسون و رنه...

اما جاهایی از رنه هم پیشی گرفته است. این سخن شاید برای برخی دوستداران موج نو و خاصن آلن رنه گران آید. می توان جام حسنلو را با مستند گوئرنیکای رنه بنظاره نشست. اثری که پیش از فیلم اصلانی ساخته شده است. آنچه رنه نشان می دهد، ادای احترامی است به نقاشی های پیکاسو در حالی که خودش در مقام باز تولید می ایستد. کار رنه تنها تحلیل نقاشی های پابلوست و بس؛ تنها در باب نریسشن می توان گفت که از ساختاری متفاوت برخوردار می باشد.(خشک و سرد و بدور از فریبندگی مخابطَش)

اما محمدرضا اصلانی به عنوان یک خالق پای کار می ایستد و جام را در خدمت خودش دارد؛ و نه اینکه به خدمت جام درآید. چون قرار نیست فقط یک یا چند واقعه تاریخی نشان داده شود بلکه در این جا زبان سینماست که مهم است. البته این بذان معنا نست که رنه با زبان سینما نا آشناست؛ صحبت بر سر این است که سینمای برای رنه در اینجا به ابزاری تبدیل شده در جهت یک حقیقت تاریخی از نگاه پیکاسو، اما برای اصلانی این تاریخ و موضوعات اند که به اابزار سینما بدل شذه است. و اگر بخواهیم طبق سینماتوگرافی روبر برسون به این دو فیلم ذره بین بشویم باید که " جام حسنلو" را با فرسنگها فاصله دریافت... بر خورد غیر ناتورالیستی اصلانی دلیل اصلی قرابتش با سینماتوگرف برسون است.

این نوع فیلمسازی که به اندیشه و سختی نیاز دارد، چندان مورد موافقت منتقدین و سازندگان (؟) ایرانی نخواهد... به همین دلیل است که اصلانی همچو روبر برسون دوست داشتنی مهجور و غریب مانده است.

 

     

 

نامه به روبر برسون

باید آغاز بکنم صدا!

میخواهم چون گذشته پاک باشم : روزهایی با روبر

نباید براحتی دختری زنی پسری انسانی

بدرون من وارد بشوند

معدنچی 2باره خواهم آمد

خواهم نوشتن

اگر نباشم دیگرانی که مدام هرزگی می دانند سوار بر هنر سینماتوگرافی میشوند

برای مهرآفرین هم که شده خواهم نوشتن

مونته وردی

حس درد

تو سینم