سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

زیبایی شناسی وحشت: تهران هنر مفهومی


"خبر می رسد شهری در آشوب است. و فریبش در خم آیینه هایی که بر ناراستی آن می فزایند. خبر از خودمان است؛ و نه شهری که دیگر به شهر نمی شود ریخت اش"

تهران خوراک این روزهاست و این سالها؛ شاید که تمام روز سالها. لیکن انچه مانده: قصه هایی نخ نما، سست و از یاد رفته. تهران اما مرموز بر جا...

محمدرضا اصلانی همواره یاد آور است؛ بخشی از سینما را... که هر چند سال یکبار با فیلمهایش، از فراموشی مصون اش می دارد. اصلانی که باشد، ازو هست و برسون؛ یانچو و رنه. حتا بی انکه تعمدی در کار باشد و نقشه یی؛ شانه می زند بر گلوبر روشا، شانه می زند بر نلسون دس سانتوس و فیلم به غایت نابش"زندگی بی ثمر".

از سویی دگر، رسوایی تاریخ و فاش نمودن نکبت های گذشته (و حال) مرا به آندره وایدا می برد. با این تفاوت که اصلانی به ذات، "صرفا" از پی برملا ساختن نیامده است؛ او همواره راه گشاست(بی شعار) و تو را ب مبارزه می خواند. از این رو میشود او را یک سینما نوویی ناب فهمید.

اغراقی در کار نباشد اگر او را میراث دار بحق روبر برسون بزرگش بدانیم. شاید(و قطعا) گروهی با این شباهت دچار رعب شوند و عجب! می خواهم تا جایی پیش روم که او را بنیان گذار و پدر(جوان) سینماتوگرافی در ایران بنامم. البته که سینماتوگرافی در خود جهان هم غریب است و نا شکافته؛ و این بس افتخار، که اصلانی در زمانه ما به زیستن است.

در خصوص چگونگی و چرایی قرابت ش با روبر برسون، در بخش مربوط به فیلم به آن خواهیم شد. اما آنچه در پشت این کلمات اکنونم آمد، از این سبب است که فرم اصلانی را خدا ناکرده فی البداهه و من درآوردی و شخصی ندانیم. البته که انچه استاد عزیزم ناصر فکوهی در خصوص سینمای شخصی اصلانی قلم زده اند را باید سوا دانست. چرا که فکر نوشت ایشان در این باب، با نگاه بنده بواقع یکیست.

اما همان گونه که می دانیم، سخن از اصلانی بی شناخت سیر و مسیر فیلمسازی و شخصیتی اش، عبث است و بس:

آنچه تا ابد مورد گفتگوست، آغاز درخشان اصلانی ست! این آغاز را به قیاس برید با آثار نخستین بزرگانی چو: ازو، میزوگوچی، ویتوریو دسیکا و برسون؛ برسونی که سینما را بکناری زد تا سینماتوگرافش را عالم گیر کند.

لیکن"جام حسنلو" می توانست پایانی باشد برای یک عمر فعالیت سینمایی هر کارگردانی!

از سویی دگر چنین شروع ویرانگری می توانست محمدرضا را یک سده به عقب براند. میشد در با د این موقعیت فرو شد، به خواب... فیلم نخست او چنان وسیع است که میشود با همین یکی هم، بر بلندای سینمای ایران شد. اما او تشنه شکستن است و گریز{از هر چه نافرمی...}

آنچه در نگاه کلی میشود از جام بهره برد "حذف" انسان بازیگر شلخته و گمراه است. اصلانی پرشورتر از برسون، نه تنها مدل را ارج می نهد، که به کل، موقعیت ش را دگرگون می سازد. انسان "مدل" میرود بیرون از قاب و اشیاء(مدل) جان یافته از بهر اصلانی، جهان را به امر خویش می آورند.

اصلانی تنظیم میکند روابط، تنظیم میکند گفتگو. نقوش هم هستند و هم نه! جای تقسیر قاطع و یکطرفه، حلاج را به میدان می آورد و گفتاری که دورت میکند و نزدیک. از جام. و دوربین نیز که به حضور جام میشود. چنان قریب که گویی خود بر نقوش ایم.

شطرنج باد هم از چنین مکالمه بهره میبرد. مکالمه یی گاها کلامی و اغلب غیر. از آن جهت که مخاطبش را مودبانه با سینماتوگرافی ناب خویش آشنا میسازد. به طور نمونه: چراغ جز روشنایی، برملا میکند "خان عمو" را. آنهم نه با نورهای تقویتگر بیرون! گونه یی "رئالیسم اکسپرسیونیسم"!  

 و اگر دقیق شویم،"تهران هنر مفهومی" از این گفتگو بی سود نمیشود. میان صدا و نحو اش، گفتار و نحو گفتار، دوربین و پیوند.

در مرتبتی والاتر: اصلانی و گروه نو پایش! 

زیبایی شناسی وحشت

نخستین احساسی که از اول بار دیدن "تهران هنر مفهومی" نصیبم شد وحشت فزاینده از شهری بود که آمال بسیاری آدمیان ست.؛ تهران! گر چه خوراک دهه های ما ست اما، آنهمه داستانها که از قتل بود و فیلمها که از کشتن، تهران را چنین نشد که اصلانی.

البته که وحشت و تعلیق را از آن دیگرها سینما"گرها" می دانند.. اصلانی اما هیجانها را به کنار می زند؛ کاذب و غیر! او در مقام متفکری که بجای همه می اندیشد، نمی شود. از خداگونگی کارگردان سینما فاصله، و همه را به گفتگو میخواند. بدین گونه وحشت فیلم حاصل فرایند سازی اصلانی نبوده. و هراس "تهران هنر مفهومی" از پی قصه دوزی! و روابط داستانی نمی شود.

او(اصلانی)  انسان تهران را دست نخورده و ناب به تصویر می آورد تا به دروغ ایجاد روابط نکند. اما تصویر حقیقی انسان تهران چگونه ست؟ آنچه فیلمساز پیش روی ما می نهد: مچاله و ناراست! که این بی راستی آیینه میخواهد تا باطل کند و روشن کند فریب بشر. و این خود دلیلی باشد محکم بر آیینه شدن "تهران هنر..." که اصلانی مبرا میشود از بازیگوشی و طرح گویی! و اطوار.

هم چنان که می گریزد از ایده به ظاهر، چشمانش و گوشهایش از وایدا هم فراتر؛. گر چه هر دو بر زخم وطن و شهر و جهان خراش میشوند و خود بیسهم، اصلانی لیکن به شکستن و گریز میشود تو را(تو مخاطب) چونان فرم فیلم که آن هم بر شکستن است. و این دو با هم یک معنا می دهند به دست. در این میان شاعر تهران بیشتر شبیه یک مرثیه خوان بر تن شهر ضجه میشود هرازگاهی میان نمای فیلم، چو آیین! 

ادامه میدهم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد