ژان لوک گدار. این نام وحشتناکی که سینما را همواره به شک بردست!
شک از این بار ناسالم سینما؛ بی صواب. اما گدار آنچه که در فیلمهایش بود، در نقدها و نوشته های سینمایی ایرانی نشاید! جنبه های سیاسی گدار بیشتر از فرم او مشخص... از همان دو سه چیزی هم که گدار می دانست، هیچ ندانستیم!
می شود در داستان و فلسفه و شعر، سیاسی بود. در شعر و داستان و ادیبات می شود فلسفی... پس گدار را نمیشود در سیاست و فلسفه متمایز کرد. ارج او در فرم و سینماست. در چگونگی و کیفیتش! داستان و روایت امری سوا و مرجع نشاید. بلکه خدمت به فرم مهم باید. روایت می ماند برای شکل؛ بی داستانها و قصه ها که همواره همراهند. اگر گدار را در غیر این مسیر بشناسیم دست به ناصواب زده ایم.
به همین، در یک اقدام انتحاری دست به بررسی ژان لوک گدار "فرم گرا" خواهم...
یا به او می شوم یا به نابودی خویش.
متنفرم ازش.فیلمهای مزخرف و پوچ و بی معنی داره و حتما هزاران بار تو دلش به ستایش کنندگان فیلمهاش خندیده.
مرسی رفیق. راستی چطور دلش با تو رازهاشو در میان گذاشت! بگذریم. این مزخرف بودنش را باید واضحا گفت. نه تمجید بی توضیح و نه تنفر بی علت... فیلمهایش را بررسی کن و نشان بده او بی پوچ است و بی معنا! بهرحال خوش اومدی به سینماتوگرافی. قدمت بچشم
like him too much