سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

کوتاه از جام حسنلو : برای او که جانش جهان است و قلبش بستن زخمهای تاریخ


اینکه فیلمی را مدام به نگاه آوری، همواره شگفتت میکند. که ب این مدام بنگاه داشتن، خود اثر باید که تمامی جنبه هایش سیرابت کند. تو روزانه که هر روز شوی، بازهم پشت بسیاری فیلمها می مانی. از این نمونه در تاریخ، کم یاب اند. چونان برسون متقدم. سهم ایران هر چند ناچیز لیکن بشایستگی. با: جام حسنلو. ک برای تمام سالهای سینمای ایران(حداقل) آوانگارد است. این مهم نه در عقب ماندگی ما، که در گامهای بلند اصلانی ست.

بتصویر و صدا داشتن شیئی 20 سانتی که بتوانیم 6 دهه به آغوش گیریمش، تنها از محمدرضا میشود و لاغیر. مهمترین اصلی که اثر را چنین ناب نگاه داشته (جدای از فرا متنیت خالق اثر) چگونگی به گفتگو نهادن روایت هایی ست که هر یک جهانی بحد یک فیلم کامل می باید. غریب اینکه اصلانی چگونه در اثری با طول زمانی 20 دقیقه ما را ب این "چند صدایی" و مکالمه صداها و تصاویر نابش می کشاند.

اصلانی برای گریز از تک صدایی، حلاج را فرا میخواند. اویی که حتی صدای خویش را حرام، و هستیش را قائم بذات "او" میداند. و دل کاوالیه ره را نیز؛ که گویی فریاد منصور است اپرای جسم و روح ش. و صداهای بیرون کادر هماهنگ با فضای اثر(بی آنکه دوباره کاری یا اضافه کاری باشد) صدای کوچه و بازار صدای برگردان هیتلر صدای ابزارهای جنگی. صدا هم در جای خود مبارز است؛ برابر تاریخ سینما! اصلانی صدا را از بردگی تصویر آزاد، (همسنگ با روبر برسون) و به آن خاصیت ایجاز می دهد. تا خشک نماید ریشه هر چه داستان و قصه.

این کنار هم نشینی رابطه مستقیم دارد با نقوش روی جام؛ چرا که نگاره ها خود نیز، بگفتگویند. بر خلاف سینمای تک صدای ایران  (قیصر و صادق کرده و دیگران که در نهایت بی مکالمه گی دست به مبارزه یی(؟) دروغین می زنند) اصلانی باب سخن گشود. سخنی نه چونان کسانی که با نگاه از بالا مردم را محکوم به شنیدن میکنند- سهم مردم در این موعظه "مفعولیت" است- که نیروی ذهنی ما را بفعلیت میخواند. و ما میشویم "مخاطب" و نه تماشاچی. خود کننده ایم و شونده. (لکن بی تفسیر و تعبیر دروغین)    

به همین است که اصلانی صرفا ب ستایش جام تاریخی حسنلو نمی آید؛ هر چند که بر ارزش و قدمتش واقف... بدان معنا که خود جام برای اصلانی بسیار مهم است اما بر خلاف دیگران در این دالان تاریخی گرفتار نمی آید تا تنها گوینده یا مفسر یا روای نقوش باشد. کار او همچنان که گفتیم، ایجاد فضایی برای مکالمه ست. مکالمه نیز طرف گفتگو میخواهد: دیالکتیک ناب! ناب تر از آینزنشتین. چرا که اصلانی هدفش قلب انسان است و نه مبارزه یی سیاسی و اقتصادی. انقلابی هم اگر هست، در قلب... چونان روبرت برسون نازنینم. پس سینما نمیشود وسیله. این قدم نخست "فرم گرایی"...  بسی مهمتر از فرمالیستهای چشم به جیب دولت سفارش دهنده ی روسی.

 در این مبارزه(حلاج و اصلانی) با نیروهای بازدارنده یی(هیتلر وسینمای ایران) مواجه می شوند. حاصل اما بر: انسان خالق.

محمدرضا اصلانی با خلق است که می گریزد. از هر چه نیروی بازدارنده و تک صدا. با اینکه در ظاهر ناپیدا... تا ما بیابیمش. و این هم از برکت گفتگوی اوست و دادن حق سوژه گی به هر آنکه مخاطبش.

اصلانی اما جام را یکجا و تمامن نشانمان نمی دهد. پس راه مبارزه را همواره باز... از نگاه او هیچ چیز تمام نمی شود و جایی دیگر انسان ادامه می یابد. ادامه می یابد تا کشف و خلق کند. جام می شود جهان و چشمان انسان که پی ادراک ناتمام. چشمی که در پایان رو به ما خیره می ماند تا بحرکت آییم. تا بدانیم تکرار تاریخ و خونهایش که زمین نوشید. کار اصلانی اما ضجه زدن و گریستن نشاید. از چشم او، حلاج هم تکرار... تا ما(مخاطب) پیروز این دیالکتیک ناب بشر شویم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد