سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

سینمای برزیل : پلان ب پلان باvidas secas اثر نلسون پریرا دوس سانتوس



قدم نخست

3 پدیده بتمامی شگفت. سینما را بسیار بحرف آمدیم؛ و برزیل. با فوتبال و اسطوره ها و قهوه اش.هر دو صادر کننده و فعالند. آنچه غرابت دارد: سینمای برزیل. مرموز و ناشناخته. تنها چیزی که میدانیم سینما نوو است و گلوبر روشا. که بحق نام روشا آمده است. می ماند نلسون پریرا دوس سانتوس. تو گویی جمع غرباست! هر چه سینمای برزیل و روشا از جهان دور نگه داشته شده اند، سانتوس اما بعیدتر. آنقدر بعید که برای یافتنش 6 دهه صبوری کردیم. مصرفی که نباشی کشفت میکنند. 60 دهه ...

حتا اگر ورای روبر برسون آمده باشی: vidas secas. حتا اگر خولیو برسانه به تمسخرت گیرد... و "زیبایی شناسی گرسنگی" را. که او خود هم غریب است.

آنها که باید میدانند اصل آغازین ما(گروه سینماتوگرافی)گریز است. گریز از محدودیتها. گریز از سینمای قالب بندی شده و خنثا. از این نگاه چونان داداهای بیسروریم. و نلسون دوس سانتوس خود گریز به ذات بود و هست. همانگونه که روبر برسون همانگونه که محمدرضا اصلانی همانگونه که روی اندرسون و همانگونه که سودابه! و کار نگارنده گریز از سینماییست که بدروغ حاکم است. و همچنین سینمایی شناخته شده که بارها دست بدامانشان شدیم.

vidas secas زمانی بخلق آمد که ویسکونتی در آثار درخشانش سرگرم و در پی شخصیت شناسی جامعه بورژوایی بود. (هر چند به ضد و گاها پیشترها زمین می لرزد) و آنتونیونی از انسان مدرن زده وروابط پوسیده... با آلن دلون و ژان مورو. vidas secas  اما در زمانهای نابجا و ورقهای بازی آلن رنه و سیالیتش ناپیدا ...همچون آدمهای ستون وار "سال گذشته"! vidas secas میان هیاهوی دسیکا و دیگرانش گم شد. تا ما دست بر این ناپیدایی ببریم و بچشم بیاوریمش. هر چند "امبرتو دمنیکو فراری" و "ماجرا" و "سال گذشته" حقی بیش از این باید. که اولی خیلی پیشترها بآفرینش آمد.

برزیلی ها میگویند برای ساختن یک فیلم تنها به یک دوربین نیاز است و یک ایده در ذهن. این مهم بیش از آنکه گویای ساده سازی باشد، بیشتر مبارزه یی بود علیه سینمای بورژوای. (هر چند به شورش اجتماعی بی میل هم نبودند و اصلا از برای همین مهم آمدند) و تمام سیستم ستاره محور. آنها پی به اهمیت سینما بردند؛ و حقیقتش. سینماگران برزیل و در اینجا نلسون دوس سانتوس، در اصل بسیار فراتر از این جمله کنایه آمیزاند.بیش از آنکه نگاهی به شباهت و متاثر از "موج نو" فرانسه و اینان بیابم؛ لازم است که کمتر فرامتن شوم و گریز باز! ارجاعات تنها میتواند از بار ثواب روشا و دوس سانتوس مبارز بکاهد. ارجاعی هم اگر هست به برزیل میشود و سیستم مبارز آنها: جامعه و سینمایش. سینمایی ک ب خویش

vidas secas :

بر خلاف روشا که از آسمان به زمین می آید و سپس آسمان...، نلسون پریرا دوربینش را باحترام در حدود ارتفاع بازیگران قرار میدهد. نه اینکه گلوبر بخواهد نگاهی غیر متواضعانه داشته... اما چشم 2س سانتوس(دوربین) صافی های تفسیرگر را بکناری میزند تا بر وجه مستند اثر تاکید... برای دوس سانتوس زمین مهم است و چشمی غیر غالب! بدین سان خود را از سرزمین برزیل جدا نمی داند.او راوی برزیل است و خویشتن خویش. و این روایت را نگاهی از بالا نیاز نشاید. اصلن پایین مانده تا با هم روایت کنند برزیل.

زمین بی نان، درخت بیجان و صدایی مابین موسیقی و ناله حیوان: تو گویی جهان زوزه کشان، سرنوشت بشر مدرن گرای مدرن زده (به واسطه ی خانواده یا 4 شخصیت اصلی) را نشانمان میدهد. صدای در آغاز، نه سر است و نه صدا؛ راویست، آنچه بعدها بچشم و گوش برابریم. همچنان که شخصیت ها از دور بما قریب تر، صدا حجیمتر. تا سگ فیلم بیاید و از قاب خروج...

دوس سانتوس ضربه خود را وارد میکند از اکنون فیلم. نمایی ساکن با حرکت اندک و با همان ساختار مستند گونه : بیابانی وسیع و بی علف و بی هیچ جنبنده یی. آدم گمان میبرد از ازل آمده اند؛ از دل خاک از دل طبیعت(نمیخواهم قضیه را محدود به ناتورالیست بکنم. با اینکه اثر در ساختار ذاتیش بنگاه، چنین است)

ترتیب ورود: زن مرد پسر بزرگ پسر کوچک

آخرین  دسترنجشان(شبیه گندم) توسط زن قسمت میشود: نگاه بچه ها به مادر. زن کاسه به مرد... نمای بازترمرد کاسه گرفته و اندکی از غذا میخورد. زن ته کیسه را خالی... پدر و دادن کاسه به  دو کودک. نگاه زن به خوردن کودکان. سگ دست خالی از گشت زنی می آید... در طول این نماها همواره صدای طوطی را میشنویم. تا اینکه تصویر او را... (ذهن زن)

فیلمساز با خلق موقعیت گرسنگی از طریق نماهای بذکر آمده، بر نوعی بدویت... جهان بدویت است ن... کار در نمایی 2 شات (طوطی و زن) به اوج خود میشود: لحظاتی نگاه زن بر طوطی می ماند تا... ناگهان  زن سر طوطی... نما برش میشود به دست پدر(گذر زمان بی آنکه از طریق "دیزالو" و "فید") که با کمک دو دیگر، چوبهای خشک برای آتش می آورند.

از مفاهیم که بگذریم بر فرم و چگونگی میشویم. آدمهای نلسون پریرا دوس سانتوس در واقعی ترین شکل ممکن، جدایند از بازیگران گلوبر روشا. نسبت آنها با فضای اثر برابر(بی تفسیر نخستین) و چونان هم جنس. نگاره ها و دوربین هم رای. بر خلاف نئورئالیسم بازی نمیکنند بر علیه بازیگری؛ ساده و بدیهی اند. تو گویی آدم اولین اند شاید. و نسبت آنها بر 1دیگر نیز برابر. دوربین نیز مدام در جای هر یک به آمدن به شدن. موسیقی صدای پا، صدای پارس و دلو. همگیشان سهیم به امر موسیقی؛ که صد البته خود سازها می نوازند. طبیعی. و رفتارهاشان بی آنکه با سخن بهم باشد، هارمونی ذاتی نیز میانشان یدک میکشد. مثلا در کشتن طوطی همگی بر یک رای اند؛ و این از طریق چشمها بنمایش می آید و نه از بهر زیاده گویی و حتا گفتن به اندک.این روند تا پیش از دومین اتفاق(رها کردن سگ) بی کم و کاست وجود دارد. فیلم اساسا از مسیر همین نگاههای در ذات هماهنگ است که بپیوند می آید و رفتارها و بیشتر اما سکوت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد