سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

بیایید بدن هاتان باز پس گیرید(جام حسنلو)

 

17 سال میرود از دیدار اولین... با روبر برسون؛ با "یک مرد گریخت".... بچشم دیدم. بی هیچ صدایی. زمانی که غرق فورد و: راه دور و دراز به خانه... چه سر سبز بود دره ی من و ... در یکی از شبهای سینمایی شبکه 2! نام  برسون نماند؛ اما همواره پی این فیلم: هر چند نه بجدیت... فیلم چنان آتشی بجانم انداخت که تا اینک به سوختنم. بعدها برسون بیشتر آمد. دیگر حتا نبود سراغی از برگمان تارکوفسکی کوروساوا....  بخاطرم نمی آید جز آثار برسون  و ازو (آخر بهار داستان توکیو) اثری چنینم... تنها محاکمه و فونتن و میشل نیز تمام این سالها همراهم... و سکوت و فریاد یانچو و دورنمای پس از جنگ وایدا و  فیلمهای مونک و فیلمهای مورگنشتاین و برخی فیلمهای کاوالرویچ  و امبرتو د.  

تا اینکه 1385 سر کشیدم ، و مست افتادم و در آن  مستی این سخن میشنیدم : جام حسنلو معادلاتم را ویران نمود. شبیه ترین فیلم به آثار روبرت... روبری که اصلانی بیشتر شناساندش به ما ... بمن! پیشترها ولی "گوئرنیکا" را دیده بودم. نویسندگان ما از شباهت ایندو حرفهایی بگزاف دریدند. اما جام حسنلو قدمهای بسیاری داشت نسبت به فیلم رنه (آلن) در خصوص این فیلم بارها و بارها نوشتم.

اینک چندین باره ب ضیافتش میرویم...

چشمانی که سپردند دل در گروی قیصر و صادق کرده ، تاب دیدن جام حسنلو را : کلا کلا کلا... نشاید. بسیار نشاید. چرا که ترک عادت موجب مرض! از همین روی منتقدان و نویسندگان آن زمان و این زمان به گم شدن مان شتاب بخشیدند. کتابها پر شد از این دست کجه و آن دست ...  اصلانی و جام حسنلو پشت خط. بحقیقت ما پشت خط . همه ی چیزی که تماشاگران در سینمای(؟) موج نوی ایران(؟) بچشم می دیدند، ذره یی به جام پیوند نمیشد. جام حسنلو بی آنکه در پی تولید به مصرف باشد، مخاطبانش را در دهه های دیگر میدید. باری گناه از انها نبود. که قدمهای اصلانی بلند و اندیشه منتقدان ما کوته! منتقدانی که بسیار می دانند هیچ!

بگذریم

مهمترین مسئله در جام حسنلو روایت ست. ابتدا شاهد نوشتار و توضحیاتی اندک در باب جام و گفتار ( حلاج بروایت شیخ عطار). همزمان با موسیقی مونولوگ زمان دل کاوالیه. روایت دیگر نقوش روی جام اند که اصلانی هیچگاه بطریق (مستقیم گویی) متوسل نشد. در کنار اینها روایت حلاج و روایت جهان حاضر با صداهایی روزمره و هیتلر و روایت از بدن عریان انسانی که چونان مدل: "قطعه قطعه" در طول فیلم(گویی گوشت از بدن سوا می دارند)...  و چه سخنها که میشنویم "از اعضا او که بر آن سنگ میرفت" : روغن!

دست بسخن و رگش.؛ بنفس. 

و اصلانی که کل بروایت. و اولین مهم ، ترکیب و کنار هم نهادن روایتهای گوناگون (و نه بی مرتبط) بیاد آوریم که اصلانی از سرزمین روسها اخباری داشت... تا بدانیم موسیقی و صدا اتفاقی نبوده(در جهت پر کردن) و روایت حلاج صرف جان سوز بودنش. البته مهمتر از کنارهم نشینی چگونگی مطرح است.  بقول تودورف نمیتوان روایت را قطعن توالی رخدادها فهمید. جزییات در جام حسنلو به این امر تاکید... همواره رخدادها از هم دور و سپس نزدیک؛ به هم... گاهی به شباهت و گاهی  به ستیز( در پی دیالکتیک نباشید) دال و مدلولی هم اگر هست، همین جاست؛ روی جام و روی تن. بدنی عریان، بی بزک. بی ساختگی: گویی ناب و ازل آمده. با صداهای روزمره و گاهی نریشن. (توجه نمایید به روایت حلاج و نقوشی که اصلانی از جام بیرون می کشد) و عجیب که این روایات پیوسته کنار هم... بی انکه در پی مصرف و خدمتگذاری بوده. هر یک به راه خویش اما به یک ساز و نوا. دوربین دیگر نقش ثبت کننده را نخاهد... به طواف می رود. و جام بحضور دوربین! و صداها از جاری بودن وقایع؛ که هم در زمانی( بی انکه تاریخگو باشد) را گوشزد و هم همزمانی. بی هیچ تفسیر بی هیچ اضافات.

و خونهایی که میریزند؛ لکن اصلانی ورای مثلن وایدا که در کنار آندره مونک از سیاسی سازان کینو پولسکا به شمار می آید؛ صرفن به خراشیدن زخمهای چرکین زمان ارضا نخواهد. او جان ت می دهد و ره به شکستن طلسم تنها اوست که می داند. اگر مدرنیسم  به دوره ی خاصی محدودش نکنیم اصلانی یک فیلم ساز مدرن بتمام ست. چرا که بجای ثبت، هماره بخلق... این مهم در محدوده ایران که نه، بیرون از سرزمین کوروش است. چرا که در سینمای بازتولیدی (حتا پستتر) ما... -البته استثناعاتی نیز بودند: رهنما و آوانسیان و؟- این امر با تقابل جام حسنلو و گوئرنیکا به لمس می آید. رنه گرفتار در میان تابلوهای پیکاسو، بیشتر در اندیشه واضح نمودن جان تابلوهاست تا فرم فیلم. تنها چیزی که این اثر را در ذهنم جا داده : لحن گفتار. او کاملا حواسش به خالق مجسمه ها!

اصلانی اما محو تاریخ نمی شود و بی توجه به مستقیم گویی که افت جان سینماست، با همنشین ساختن اجزا و جزئیات: شکل بخشی و خلق شباهاتی مابین گفتار، بدن آدم برهنه و نقش روی جام و (صدای باز شدن در قوطی یا مارش نظامی) بگوش و چشم می دارد و جام از نو می سازد.

بمانند برسون که  نمایی کلی از مثلا زندان فورمونلوک ب چشممان نمی دهد اصلانی در این 21 سانت نیز چنین. کاری بس دورتر! برسون: "مشکل سینما، تمایل بنشان دادن همه ی چیزها است" جام حسنلو اما آرزوی برسون... اثری شاخص در نشان ندادن و گوش دادن! چگونه مخاطبی که تا دیروز از برق چاقوی قیصر شادمان، امروز تاب تحمل ... و اصلانی محکم و با ایمان قدمی از مواضعش کوتا نیامد؛ که ابدن نباید می آمد. اما برای دسته داستان دوست شباهتی نشاید از برسون...  اصلانی بی آنکه از پی توضیحات تاریخی بیاید؛ با قرار دادن اشیا و جزئیات و آدمها(اینها اساسن در دسترس دیگران نیز)، در موقعیتی نا آشنا دست میبرد بخلق. دست می برد به آفرینش.

قرار این نبود که داستانها بشباهت؛ اصل : فرم و شکل. توجه وعدم خدمت گذاری. صدا حمال تصویر نشد و گفتار نیز: توضیح واضحات ک نه... هر کدام مودبانه بامر آفرینشگر خویشند! و اصلانی که مدام به بخشش سروش رهایی ... 

صدایی گر هست، نه از پر شدن حفره های تصویر؛ که خویش راویست و نه به مصرف شدن. صدا ضد است؛ ضد تمام داستان تعریف کردنها، قصه گفتن و بی شکلی... صدا زبان است و فرم. نه صرفا  صدا و سر... و اصلانی که با رگ گردن مدلش سخن می گوید؛ بی هیچ شنیدنی. چشم او و پهلوها... جزء جزء ء بدنش. صدا شی است و تصویر شی است؛ همانا مدل و راوی که شی است. ارزشها برابر. بدون تفسیر. دالها همه از بهر اصلانی و مدلولها ساخته اوست... تنها باید دقیق شد و بیرون کشید این ها... چرا که مخاطب نیز شی است!

و احساسها همه گم و سپس به تراکم... اصلانی بحذف میبرد هر چه حس، که داریم.از دیگری؛ و می سازد از نو. شیخ فرید بجای خود. جام بجای خود. و منصور... و اصلانی بجای شان... شما چه میگویید؟ "بلکه من گم شده است"

صدا ایجاز در فرم است و خالق تصویر. که شکل میگیرد به اندیشه ی... ما. من.... چه خون ها که می ریزند و قتلها و غارتها. زنجیر زنجیر... لیکن به ندیدن . و دیدن به صدا... چه شبیه به مضاعف سازی روبر برسون..

نیامده ییم که داستانهایمان را بازگوییم: درد، درد زبان است و فرم. امر ما "توده" نشاید. کلا کلا کلا! آری آگاه شوید...  بیایید بدنهاتان بازپس گیرید. و حقیقت را بگویید.

و حقیقت اصلانی نه به داستانگویی اشکال... که بر جان حسنلو و خود. داستانها باشد برای میشیما، کاواباتا... که دوستشان می دارم و: خانه خوبرویان خفته. بهتر که بجای خویش.

میانمتنها به شیطنت؛ بینابین. لکن اصلانی نیز... به "بودن".  حلاج الاسرار، جام حسنلو، مونولوگ زمان و صداهای در زمان(ی) و صداهای هم زمان(ی). دستشان کوتاه اما به سینماتوگرافی! اصلانی به آفرینش، به سینماتوگرافی؛ ضد مصرف گرایی. 

ادامه خاهد...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد