سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

 روبر برسون : چگونه یک مرد گریخت... تقدیم به رامین

برسون یک ضد قصه ی تمام عیار است. البته باید توجه داشت که این مسئله در نزد برسون با انچه که سازندگان اکسپریمنتال مد نگاه خویش دارند کاملا متفاوت است. تجربی سازان فیلمهای خود را از اساس بی قصه میکنند بطوریکه وقتهایی با یک خط روایی بسیار ظریف مواجهیم. مانند یک درخت کوه یا از این دست موضوعات. اما روبر برسون نگاهی دیگر به این موضوع دارد. اتفاقا او از آثار بزرگان ادبیات مانند داستایوسکی و ژرژ برنانوس بهره میگیرد لیکن آنچه مهم می نماید عدم خلق فیلم از طریق داستان می باشد. یعنی مخاطب هیچگاه درآثار او با استفاده از ساختارهای ادبی فیلم را پی نخاهد گرفت. به همین دلیل عناصری که قرار است از این راه سبب جذب مخاطب را فراهم کنند، به کناری می زند.

اولین اقدام او آگاه نمودن مخاطبان نسبت به سرنوشت شخصیتهای فیلم می باشد.یعنی مخاطب از آنچه که قرار است بر ادمهی و مدلها رخ دهد را بازگو میکند. برسون با این کار سعی میکند نگاهمان را به سمت چیزهایی با ارزشتر بکشاند. در این صورت نه کشمکشی می ماند و نه اوج و فرودی. باز هم باید تاکیید کنم که این روش با بسیاری کسان دیگر همچون آکرمن متفاوت می باشد. چرا که شانتال عزیز هر چند فیلمهایش(بخصوص اولیه) از یک خط داستانی معمولی بهره جویی میکند اما فیلمش با همان یک خط روایی ساده پیش می رود و در نهایت باعث روزمرگی خاص خودش هم می شود. شما دیگر خارج از این امر چیزی حاصل نمی کنید. فرم و جزییات منظمی وجود ندارد... مانند شهید ثالث!

لکن برسون با یک خط سیر کلی یا قصه ای کامل کاری ندارد؛ آنچه در اینجا مهم می نماید عدم درگیری مخاطب با قصه ی فیلم است.

براستی پس باید دنبال چه چیزی دیگر در فیلمهای برسون باشیم؟

ذات سینما! آن مهمی ست که به جستنش خواهیم شد.

یک مرد گریخت نمونه ای ترین فیلم روبر برسون است. او در همان ابتدا نامی بر فیلم خود میگزیند تا کمترین هیجان کاذبی برای ما حاصل بشود. "یک مرد گریخت" تکلیف سرنوشت شخصیت فیلم را مشخص می نماید. در طول فیلم هم مدام با صدای فونتن مواجهیم که در پی بازگو کردن صحنه های فیلم است.(صحنه هایی که بعد از گفتار فونتن نشان داده خواهند شد) برسون با دروی از درگیر شدن در داستان، ما را به جزییات ارائه شده متوجه میکند. بیشترین زمان اثر صرف نشان دادن دستان پرکار فونتن می شود. دستانی که قصه را پس می زند و نگاهها را بخود میگیرد. از طریق دست با دیگر اشیا مهم نیز اشنا می شویم که همه ی فیلم با آنها شکل گرفته است. ملافه ی سفید مداد کاغذ سیمهای تخت قاشق و اندکی شانه های ژوست. به اینها می توان صدای قطار تیرباران کوبیدن دیوار و ارتباط گاه گاه با زندانیان بوقت نظافت افزود. هنر برسون ایجاد رابطه نو میان این آدمها و اشیاء است. اشیایی که توسط برسون دوباره خلق می شوند(نه اینکه فیزیکن آنها را ساخته باشد)این افرینشگری فقط و فقط از طریق تغییر جایگاه انها صورت می پذیرد. ملافه ها دیگر آن ماهیت خود را ندارند بلکه وسیله ای میشوند برای فرار؛ قاشق اراده ی فونتن است؛ صدای قطار آزادی را فریاد میزند و ژوست نیز : باد هرجا بخواهد می وزد. این عناصر ساده که در همه ی فیلمهای تاریخ سینما به چشم میآیند در فیلم برسون دچار تغییر ماهیت و کارکرد ذاتی خود می شوند. دست دیگر آنچیزی نیست که در طول تاریخ دیده ایم؛ تو گویی از جهانی دیگر می اید. اینها همه به دلیل نزدیک شدن برسون به اشیاء است... البته این مهم خواهد آمد که برسون از این طریق جهان ورای ما را به تصویر می کشد و خدایی که همیشه ناظر بر ماست. هر چند این نظارت با دخالت و اراده ی ماست که معنا می یابد.


روبر برسون بجای نگاهها را به سمت نقاط اوج و فرود ببرد متوجه جزییات میکند. بدین شکل مخاطب قصه اهمیتی دومی می یابد. روایت هم  در اینجا و در تمامی آثار او بشکل مشخص و ساده ارائه می شود. قصه نه از ابتدا به اخر و نه مدام به گریختن است.. اگر پیچیدگی وجود دارد تنها از بابت فرم و شکل است و نه جابجایی داستان.

بازیگر یکی از عناصر مهمی است که بیشتر فیلمسازان بزرگ تاریخ سینما (بونوئل آنتونیونی گدار کوکتو برگمان لوچینو ویسکونتی) از طریق آنها داستا فیلمهای خود را انتقال می دهند. اما برسون که اساسا با کسی به شباهت نیست، برای گریز از این امر، دست به خلق مدل می زند. او بخوبی می داند بازیگران و البته بازیگران حرفه ای می توانند به دنیای فیلمساز وارد شده و احساسات شخصی خود را تحمیل نمایند. احساسهایی که همیشه و در همه ی فیلمها(از فیلمسازان دیگر) با آنها همراه است.

برای انسانی چون برسون که همه چیزش طبق یک نظمی خاص به پیش می رود، چنین حضوری نمی تواند خوش آید. برخورد او با مدلهای اثارش نشان از این امر می دهد. آنها مجریان فرمانهای اویند. آنها تنها با استفاده از فیزیکشان.. هر چند در همین اجرای فیزیکی نباید هیچ گونه بازی یی صورت پذیرد.

فونتن از شاخصترین شخصیتهای برسون در این زمینه می باشد. به طوریکه که انگار ما با اثری مستندگونه مواجهیم. 



ادامه خاهد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد