باورم نمیشد یک روزی از پا در بیام. انقد پیش خودم اعتبار جا گذاشته بودم که حس شکست نداشته باشم. اما گاهی ضربه ها دور و بر به کمین اند..... اونها میخوان تا اندکی بلغزی، وارد شن... باید زخمها رو ببندمو دوباره شروع کنم؟ تا کی دوباره ها مدام بیان سراغم؟
کاش با شکست اولی پا نمیشدم و کمر راست....
"آیدا"! گناه همه از تو بود.... با اینکه هنوزم خوبی اما گناه نخستین از تو بود "آیدا"!....
اگه برم بسکوت بازم رفتم بشکست..
محمدرضا! بشکن همه شکستها.... تو نباید از پا ...
دستاتو ببین؛ هنوزم بوی سکه ها تو دستاتن محمدرضا...
گناه منم این بود و هست
که نمی تونم شکست خورده باشم
محمد رضا خودتو اماده کن برای اون فیلم مستندی که گفتم - یه طرحم بنویس خودت .
پسین اتام انجمن راجبش گپ ازنیم. حلن نارنگی سیاهو