سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

روبر برسون


پیشتر ها گفته بودم که تو هیچگاه برای من مناسبتی نبوده ای! و حالا هم....

دیروز 25 سپتامبر بود و امروز 18 دسامبر! به راستی که فرقی هم میکند که  تو کی آمده ای و کی از نظرها پنهان؟ نه ، نه؛ برای من که تقویم به کار نمی آید.
نوشتن از برای تو چه سخت است و چه آسان!! و کاش گناهی نکنم در این مسیر؛ در راه نوشتن از تو؛ تو : روبر برسون...
تو که می آیی، اصلانی هم می آید؛ که باید...؛ که او بود که تو را به من آموخت.
خب! تو بگو از کجا بگویم؟ از خاطرات کشیش ات؟ از فونتن و ژوست؟ یا میشل و ژاندارک؟ من که همیشه گفته ام از اینها و از تو..... اما تو چنانی که نه در 25 سپتامبر و نه 18 .... در هیچ یک نمی مانی؛ پیش از اینها بوده ای و پس از اینها....
اینروزها اما بسیار سختی میکشم و رنج و درد؛ با آخرین سکه های مانده در جیبم...تا همانی باشم که تو می خواهی :


آینده ی سینماتوگرافی!


نظرات 2 + ارسال نظر
Marjan شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 17:55 http://Marjancity.blogfa.com

مرسی‌ محمد رضا که دعوتم کردی ،برام جالبه رو برسون ، و از خوندنش لذت می‌برم . امید که به آرزو‌های قشنگت برسی‌

همچین تو....

رامین اعلایی دوشنبه 29 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 http://www.filmik.blogfa.com

سلام دوست عزیز.ممنون از اینکه مطلبمو خوندی و نظر دادی.از نظرت خوشحال شدم.اما به سوالات جواب میدم.البته نه اینکه حرفهای من درسته،نه.فقط نظر منه.ممکنه تو یه جور دیگه به برسون نگاه می کنی.
1-بله حرفت درسته این دید منفی ریشه در گذشته داره.اما چرا برسون به این صورت صریح قبلا سراغش نرفته بوده؟همیشه فکر می کنم چرا برسون هرگز دیگه فیلم نساخت؟بهش فکر کردی؟14سال دیگه هم زنده موند اما انگار دیگه لزومی نمی دید باز تکرار کنه.به نظرم نا امید شده بود.با اینکه با توجه به ایمانی که داشت بعید به نظر می رسید.
2-اینکه نوع ترسیم ایوون رو یک نوع شخصیت سازی ناتورئالیستی خطاب کردن دور از ذهن نیست.وی‍ژ‍گی ناتورئالیسم چیه؟به نوعی پرداختن به جنبه های سیاه درون یک انسان یا در یه ابعادی بزرگتر محیط پیرامونشه.ایوون در آخر تبدیل به حیوون میشه.بااینکه من تماشاگر می تونم درکش کنم و حتی دوسش داشته باشم،و این هنر برسونه.یعنی همذات پنداری با ایوون که جامعه به چنین روزی انداختتش.
3-نوع روابط آدمهای فیلمهای برسون به نظرت سرد و خالی از احساس نیست حتی در پایان جیب بر هم من باور نمی کنم میشل بتونه ژان رو دوست داشته باشه.اگه ما برسون رو یک رئالیست می دونیم این نوع نگاهش به روابط آدمها آیا واقعی به نظر میرسه؟من معتقدم برسون خودش چنین فضایی رو به عمد ساخته.
4-کاملا موافقم.بله برسون ناامید میشه ولی به علت اینکه عمیقا آدم معتقدی بوده هنوز بارقه ای از امید داشته که به نظرش می تونه به انسان معاصر کمک کنه ،هرچند اندک و هرچند کم سو...
5-واقعا از اینکه فیلم بینی مثل شما مطالبمو میخونه و نظر قاطع میده به خودم می بالم.دوست دارم این بحثو ادامه بدم.بازم بم سر بزن.ایمیلمو نوشتم.منتظر جواب هستم.در ضمن وبلاگتم اد کردم.عالی بود.تو هم منو اد کن.
خداحافظ عزیز

سلام دوست برسونی من! از اینکه تک تک سئوالاتمو پاسخ گفتید بسیار بسیار متشکر هستیم. اما نظر من، در عین ارادت و احترام به شما بزرگوار :
1-روبر برسون چندتا فیلم نامه آماده داشت که تهیه کننده گیرش نییومد از جمله فیلمنامه ی سفر پیدایش و زندگی زیبا. برسون در عین تمام بد بینی هاش به آینده، هیچگاه ناامید نبوده، چون امروزه من و تو هستیم!!
2- در بارهی ناتورالیستی بودنش، من بحثم روی نحوه ی پرداخت برسونه! فرم و شکل کار برسونه که اونو از سایر فیلمسازها جدا میکنه. برسون نه رئالیسته و نه ناتورالیست! شاید و حتمن میتونیم از میکل آنجلو آنتونیونی به عنوان یک ناتورالیسم نام ببریم. برسون تقریبا در هیچ سبکی نمیگنجه! روبر برسون واقعیت خاص خودشو داره. اصلا توی یادداشتهاش به سینمای ناتورالیستی(در واقع بازتولید) چندان روی خوشی نشون نمی ده! و واسه همین هست که واژه ی سینماتوگراف(ی) را به سینما ترجیح داده.
3- روابط آدمها تا حدودی سرده اینو می پذیرم. اما پر از احساس! آدمها فقط احساسشونو واضح نشون نمی دن. اما ما از طریق چیدمان برسون به تمام این احساسها دست پیدا می کنیم. ژان یک نمونه واضح از این موضوعه. حتی ایوون! ولی روابط میان آدمها در فیلم تا حدودی(و شاید بیشتر از حدودی!) سرد و بی روحه. با این حال واقیعت برسون با تمام واقعیتها متفاوته!
4- من هم کمتر از شما به خودم نمی بالم! چشم و مرسی از حضورت پر خونت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد