سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

مجله فیلم و...

1- مطلب پیش روی را در روزها و ماههای دور نوشته بودم. اما هر بار بنا به دلایلی انتشار آن به تعویق افتاد. در ابتدا قرار بود که در مجله فیلم به چاپ برسد که با مخالفت بسیار شدید هوشنگ گلمکانی روبرو شد! ایشان این نوشته را به دلیل توهین به منتقدان مجله فیلم(به زعم خودشان البته!) غیر قابل عرضه دانستند. طی مکالمه تلفنی (هوشنگ گلمکانی خود نیز مرحمت نموده و این جانب را قابل دانسته!!) که به درازا انجامید همه ی آنچه را که در این نوشته آورده بودم را به دقت به ایشان توضیح دادم. اینکه قصد هیچگونه توهین نبوده است. بنده تنها حرفهای منتقدان مجله مذکور(به طور خاص بهزاد عشقی) را کنار هم نهاده و به راستی یا ناراستی آنها پرداخته و در مواردی نیز به بیان عقاید سینماتوگرافی خویش پرداخته ام. این نوشته با کمترین تغییر ممکن، همانی ست که به دست صاحبان مجله رسیده است. باشد که قضاوت عادلانه ای داشته باشیم.....
2- چندی پیش در ماهنامه فیلم (ش 408) با مطلبی مواجه شدم تحت عنوان سینمای هیچ ، نوشته ی آقای بهزاد عشقی. ایشان در این مطلب به بررسی انواع فیلمها پرداخته و اینکه اساسا چرا یک فیلم ساخته می شود؟ به همین دلیل فیلمسازان را به گروههای مختلفی تقسیم کرده اند :
((عده ای به سفارش نهادهای دولتی فیلم می سازند... عده ای صرفا برای نخبگان فیلم می سازند و مخاطبان خود را در آن سوی مرزها می جویند... عده ای حد وسط را می گیرند و آثاری می آفرینند که ضمن جذب عامه مورد تحسین نخبگان و کارشناسان سینمایی نیز قرار می گیرند و اصولا اعتبار و آبروی سینمای ایران بیشتر از این فیلمها حاصل می شود...)) اما مهمترین دسته بندی ایشان مربوط می شود به گروهی که فقط برای تاریخ فیلم می سازند. به زعم جناب عشقی این فیلمسازان  نه تنها در وهم جاودانگی و کشف در آینده به سر می برند بلکه فیلمهایی می آفرینند که در زمان حال نیز سر زا می روند و مرده به دنیا می آیند. البته ایشان برای برخی از این فیلم ها مانند خشت و آیینه (1344) ابراهیم گلستان و چشمه (1351) ساخته ی آوانسیان تبصره قائل شده اند.
و در ادامه ی این دسته بندی به فیلمسازی اشاره می کند که طبق گفته ی جناب منتقد، فیلم او نه در میان نخبگان، نه در گیشه و نه در خارج از کشور موفقیتی کسب نکرده. او به طور خاص از محمدرضا اصلانی نام می برد و یادآور می شود که به هنگام نمایش فیلمش (آتش سبز1387) تمام تریبون های رسمی و تمام شبکه های صدا و سیما را هم  دراختیار داشته. اما کار به همین جا ختم نمی شود چرا که در اواخر نوشته خود، آتش سبز را به نیست گرایی و ملال آوری (و حتی مبشر مرگ) متهم می نماید. دراین بین مثالی هم از سینمای آنتونیونی آورده و توضیح می دهد که برخی فیلمسازان ایرانی به جای اینکه جوهره ی درونی فیلم او را درک کنند، فقط  ظاهر را گرفته  و می انگارند که هرچه فیلم کم حرف تر باشد هنرمندانه تر است. ایشان حتی پا را فراتر نهاده و از روبربرسون هم سخن به میان آورده اند : ((روبر برسون در فیلمهای خود از بازیگری مبالغه شده و تاتری پرهیز می کرد و برای رسیدن به بازی ناب و سینمایی سبک ویژه ای می آفریند که به شیوه بازیگر -  مدل معروف شده...))
این جمله خنده آورترین و در عین حال دردناکترین جمله ای بوده که طی این سالها با آن مواجه شده ام.( نمی دانم چرا مدتی ست که نویسندگان سینمایی؟ برای بالا بردن عیار خود، مدام از نام بزرگان سوء استفاده می کنند و دراین بین ظاهرا دیواری کوتاه تر از دیوار روبر برسون هم نمی یابند) با این که کلیت نوشته ی این منتقد گرامی از اساس در جبهه گیری و توهین به شخص خاصی بوده، (هر فرد عاقلی تنها با یک بار خواندن متوجه قضایا خواهد شد؛ اما نمی دانم چرا صاحبان (و مشاوران ) مجله فیلم به این امر پی نبرده و مجوز چاپ چنین حرف های زننده ای  را صادر نموده اند؟ شاید هم دانسته اند و....) ارزش بررسی چندانی ندارد، اما در جهت عدم تکرار این گونه فجایع، و اینکه به راحتی و نا آگاهانه از بزرگان نامی برده نشود، به ناچار باید چند کلامی سخن گفت تا خوانندگان جوانتر، گفته های جناب منتقد را فصل الخطاب نپندارند؛ چون روزی فرا خواهد رسید که همه ی ما باید در مقابل تاریخ  و همچنین وجدان خویش پاسخگو باشیم...  
3- روبر برسون برای مبارزه با تئاتر فیلم شده (سینما) شکل خاصی از فیلم به وجود می آورد و آن را سینماتوگرافی می نامد. سینماتوگرافی برسون، از ویژگی هایی متفاوت از آنچه سینما ارائه می داد برخوردار بود که از مهمترین آنها می توان به عدم بازیگری اشاره نمود. برسون از دوره ی دوم کاری اش که با ساخت فیلم مهم خاطرات کشیش روستا (1951) همراه است این آزمون را آغاز و تا پول (1983) آنرا ادامه می دهد. در این بین محاکمه ژاندارک (1962)، 4 شب یک رویا بین (1971) و شاید شیطان (1977) نمونه هایی کاملا واضح دراین زمینه به حساب می آیند. علاوه بر این، او درجای جای یادداشتهایش در باب سینماتوگرافی با صراحت از عدم بازیگری می گوید: ((مسئله ی بازیگری ساده یا بازیگری درونی نیست، بلکه اصلا به بازیگری نیازی نیست.)) * در واقع او بازیگری را به طور جدی رد می کند و شخصیتهایش را مدل می نامد. حالا نظریه بازیگری ناب از کجا آمده نمی دانم؟ چگونه ممکن است کسی که عمر خویش را برای مبارزه علیه سینما و بازیگری گذاشته باشد، بخواهد از بازیگری، حتی از نوع ناب سینمایی!!! در آثارش استفاده بکند؟ هر چند ثبت همین یک جمله از سوی نویسنده، گویای همه چیز بوده اما به جهت آگاهی بیشتر از افکار ایشان و اینکه خدای ناکرده سخنی از روی احساس نگفته باشم، ارجاعی داشتم به انتخاب بهترین فیلمهای ایرانی و خارجی از دیدگاه ایشان درشماره ی 400 ماهنامه ی فیلم (مهرماه 1388) انتخاب داش آکل و دندان مار در کنار فیلم چشمه آربی آوانسیان، برایم جالب بود؛ اما جالبتر از آن همنشینی یک محکوم به مرگ گریخت (برسون) با سرگیجه (هیچکاک) بود. همسایگی این دو فیلم نتیجه ای جزعدم شناخت کافی آقای بهزاد عشقی نسبت به مقوله فیلم نمی تواند داشته باشد. این که یک نفر از دو جریان کاملا متضاد در فیلم حمایت کند، بیانگر چه چیزی می تواند باشد؟ مانند این است که یک منتقد فوتبال، در انتخاب بهترین فوتبالیستهای تاریخ، لیونل مسی آرژانتینی و عدنان الطالیانی ( کاپیتان سابق امارات) را کنار یکدیگر قرار دهد، (و به یک اندازه از بازی آنها لذت ببرد) که این موضوع می تواند موجبات خنده ی کودکان را هم فراهم آورد. آنها که جدی تر از نویسنده ی محترم  تاریخ واقعی سینما را پی گیری می کنند از حال و احوال هیچکاک باخبرند. اما آقای عشقی با وجود سالها نوشتن؟ و نقد؟ کردن، متوجه این موضوع نشده اند. البته این عدم تعادل در انتخاب فیلمها تنها مختص ایشان نبوده، چون هستند منتقدانی که با گزینش آثاری چون پل های مدیسون کانتی، ایرما خوشگله، گربه روی شیروانی داغ و بدنام در کنار داستان توکیو و پول سرنوشت بهتری از بهزاد عشقی نمی یابند. با این حال از یک منظر دیگر هم می توان به قضایا نگریست؛ این که لذت واقعی منتقدان مذکور از دیدن فیلمهای هیچکاک، جان فورد و در حد بسیار پایین تر، سی دی های کیلویی وارداتی حاصل می آید؛ و نام آوردن از کسی مانند روبر برسون تنها برای کسب اعتبار است و نه نشانه درک فیلمهای او، چون اگر به جوهره فیلمهایش دست یافته بودند بازیگری ناب سینمایی! را به او نسبت نمی دادند و به فورد و هاکس پناه نمی بردند!
در ادامه ی بررسی هایم به ماهنامه فیلم شماره ی404 (دی 1388) رسیدم ومطلبی به نام این مرد حرف نمی زند. درقسمتی ازاین نوشته، ایشان اینگونه از عباس شباویز یاد می کند :(( شباویز یکی از شارحان نظریه ((سینمای سوم)) در ایران بود و در صدد بود با آمیختن مولفه های سینمای تجاری و روشنفکری جریان سومی به وجود بیاورد که هم در گیشه کامیاب باشد و هم اعتنای نخبگان را جلب کند.)) سپس از فیلمهای 3دیوانه و قیصر به عنوان ماحصل این نگرش نام برده و یادآور می شود که اگر شباویز نبود امکان ساخت فیلمهایی مانند قیصر نیز وجود نمی داشت و چه بسا کیمیایی سرنوشت دیگری پیدا می کرد.
بعد ازخواندم این مطلب ضمن ناامید شدن ازاین منتقد؟ سینمای ایران، کلی برایش گریستم. منتقدی که سه دیوانه و قیصر را فیلمی برای نخبگان می داند و آتش سبز را مبشر مرگ، باید که به حالش گریست...
 آقای عشقی! ای کاش کیمیایی سرنوشت دیگری می یافت تا شاهد فرهنگ لمپنیسم در سینمای ایران نمی بودیم. (از ویژگیهای اصلی آثار این فیلمساز و امثالهم می توان به ترویج خشونت، ابتذال و بی قانونی (ببخشید، غیرت!) اشاره کرد؛ توجه کنید به صحنه های قتل در حمام و کشتارگاه و همچنین رابطه قیصر و سهیلا فردوس تا همه چیز دستگیرتان شود)
 چگونه است که شما هم قیصر را می پسندید و هم یک محکوم به مرگ گریخت را! چه چیز مشترکی میان برسون و کیمیایی وجود دارد که دیگران از آن غافلند؟ شاید کیمیایی آغازگر سینماتوگرافی در ایران است و ما نمی دانیم! (البته این مهم  را هم نباید از یاد برد که، بنده هیچ گونه مخالفتی با انتخاب  و همنشینی این فیلمها به عنوان آثار محبوب، از طرف مردم (حتی مخاطبان جدی سینما) به هیچ وجه نخواهم داشت. بلکه روی سخن با کسانی است که خود را اهل فن می دانند.)


ادامه خواهد داشت....

نظرات 8 + ارسال نظر
تناز یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 http://mystation.blogfa.com/

به روزم با شعر جدیدم

به چشم

تناز یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:53

مولانا ست نه؟
آره عکس خودمه...
این فیلتری که گذاشتم روش خیلی خشله...
من انقدرام خشل نیستم

شکسته نفسی می نمایی. بله خود مولاناست. خود خودشه که زندگیمو.....!!!!

نهاله یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:43 http://2doostekhoob.blogfa.com

سلاااااااااااااااام به عزیزدلم
من منتظرم محمدرضا جان منتظر عکس هرمز بهم قول دادی ببریم مهمونی چی شد پس؟؟؟؟؟؟؟

ای روی چشم چشمم

.... دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 17:01 http://shirazi2.blogfa.com

من اپم

مرجان دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 20:33 http://Marjancity.blogfa.com

سلام محمد رضا عزیز ،به بخش که نمیرسم سر بزنم ،گرفتاری‌ها و درس‌ها زیاده ...

من اطلاعات کافی‌ در این مورد ندارم ولی‌ امیدوارم که شما به هر آن چه که آرزوش را داری برسی‌ .

موفق باشی‌

همین بودنت واسه من بسه!!! مرجان جانم

دختر حوا دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 23:49 http://dokhtaretanhaehava.persianblog.ir/

من تخصصی در امر سینما ندارم اما مطلب شما رو خوندم و استفاده کردم
نظر کلی من در مورد فیلم و سینمای این روزها اینه که متاسفانه فیلمها دارن خیلی سطحی و کسالت آور میشن
و فیلمها و سریال های تاریخی هم اغلب هم تاریخ و تحریف می کنند هم هنر را زیر سوال می برن
البته این نظر شخصی منه
بازم ممنون از مطلب مفیدتون

درست فکر کردی دختر خوب حوا! همه چیز داره سطحی میشه و تحریف!!!!

نهاله سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 http://2doostekhoob.blogfa.com

دیگه به وبم هم سر نمیزنی عزیزدل؟ اگه بیای و نظرات پست جدیدمو بخونی دلیل حرفی رو که درباره وابستگیم بهت زدم متوجه میشی
دوست داشتی قدم رنجه کن محمدرضا جانم

به چشمم

رامین اعلایی سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 13:02 http://www.filmik.blogfa.com

۱-خیلی جالب نوشتی.با نوع نگاهت به فیلم قیصر موافقم.با اینکه هنوزم قیصر رو فیلم خوبی می دونم ولی معتقدم موج نوی سینمای ایران چند سالی قبلتر از اون و حتی گاو مهرجویی متولد شده.نمی تونیم در روند به وجود اومدن این موج سیاوش در تخت جمشید رهنما/خشت و آینه ی گلستان/خانه سیاه است فرخزاد و حتی شوهر آهو خانم ملاپور رو نادیده بگیریم.
۲-می خوام خاله زنک بازی در بیارم.در اصل به نظرم مشکل منتقدای ما رفیق بازیه.اگه فیلمسازی مورد علاقه ی یه منتقد آشغالم بسازه از طرف دوستش تحسین میشه.مثلا همین طوسی رو در نظر بگیر.من اسمشو منتقد نمی ذارم.در اصل نسل منتقدین قدیمی سوخته.افرادی مثل عشقی/نوری/دهقان/یاری/گلمکانی/دوایی/کاووسی/فراستی/صلح جو و خیلی های دیگه مرده به حساب می یان.اینها همونایی اند که گاها سعی می کنند برخلاف مسیر آب شنا کنن تا شاید دیده بشن...
سخ نگیر برسون جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد