الهی!
اگرت بخوانم، برانی
ور بروم، بخوانی
پس چه کنم من بدین حیرانی!
هم تو مگر سامان کنی
راهم به خود آسان کنی
نه با تو مرا آرام
نه بی تو کارم به سامان
نه جای بریدن
نه امید رسیدن
فریاد از تو که این جانها همه شیدای تو
و این دلها همه حیران تو.
(شاید که شبلی باشد!؟)