سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

جزیره ی من!

چندیست که یافتمت!

و تو چونان ژان،

در آغوشم....

کافیست دریا را بنگرم،

تنها یک دریا!

دریایی که از خودمان است،

برای خودمان است؛

آنوقت....

اینروزها خواهم آمد،

با پیر جوان خواهم آمد؛

به نجاتت،

با پیر جوان....

آه! پیر جوان من،

تو،

و همه ی خوبیها،

و همه ی پاکیها....

جزیره ی من!

((او)) در تو بود که نقش میزد؛

آبی،

سرخ،

زرد؛

و اما سبزت؟

نه! دیگر کسی نخواهد آمد؛

و تو سبز خواهی شد،

و سبز خواهی ماند؛

و آبی،

و زرد،

و....

جزیره ی من!

خون من!

دیگر کسی نخواهد توانست تو را به بهایی اندک دادن....

یادمان هست، آفرینش!

 تو ارمغانش دادی،

به من،

به داوود،

و او که دیگر سیگار عربی نمیکشد......

پس دیگر بار خواهم آمد،

برای تو خواهم آمد،

با پیر جوان خواهم آمد.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد