سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

رکعتان فی العشق، لا یصح وضوء هما الا بالدم....

....پس هر کسی سنگی می انداختند؛

کسی موافقت را گلی انداخت؛

آهی کرد!

گفتند از این همه سنگ هیچ آه نکردی، از گلی آه کردن چه معنی ست؟

گفت : از آن که آنها نمی دانند، معذورند، از او سختم می آید که می داند نمی باید انداخت!

پس دستش جدا کردند.

خنده بزد!

گفتند خنده چیست؟

گفت : دست از آدمی بسته باز کردن آسان است، مرد آن است که دست صفات- که کلاه همت از تارک عرش در می کشد- قطع کند!

پس پاهایش ببریدند.

تبسمی کرد؛ گفت : بدین پای سفر خاکی می کردم، قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم بکند؛ اگر توانید آن قدم را ببرید! پس دو دست بریده خون آلود در روی در مالید تا هر دو ساعد و روی خون آلود کرد.

گفتند این چرا کردی؟

گفت : خون بسیار از من برفت و دانم که رویم زرد شده باشد، شما پندارید که زردی من از ترس است؛ خون در روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم، که گلگونه ی مردان خون ایشان است!

گفتند اگر روی را به خون سرخ کردی، ساعد باری چرا آلودی؟

گفت : وضو می سازم!

گفتند چه وضو؟

گفت : در عشق 2 رکعت است که وضوی آن درست نیاید الا به خون.....!

برای دریا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد