سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

سینماتوگراف(ی) من

کسی آن سوی آبها و خشکی؛ دهه ها پیش فیلم ساخته، 

80 سال!  

و کسی هم بعد از او می آید و فیلم می سازد، 

44 سال!  

برخی از این سالها همزمان با هم فیلم ساخته اند.

سالها می گذرد؛ نسل ها عوض می شوند؛ کسی یا کسانی پیدا می شوند و شباهت هایی می یابند میان اینان. احساسی اند البته، بعضی شان. برخی دیگر واقع بین تر شاید :

آگاهانه ایندو را بررسی می کنند و چنان قرابتی میان شان می یابند که گویی اساسا با هم رابطه داشته اند؛ بدون اینکه از دست هم تقلید کنند؛ هر 2 به یک سبک.....

حقیقت امر همین است. مرد فرانسوی ما بیش از آنچه که ما تصور میکنیم، شبیه مرد ایرانی خودمان است؛ و مرد ایرانی ما بیش از آنچه ما تصور میکنیم شبیه مرد فرانسوی خودمان است!

باشد که یکی 1934 و آن یکی دیگری 1345 آغاز میکند. هر دو اما شاهکار می سازند. فیلم به فیلم و دهه به دهه.

در این بین کسانی طی سالهای متمادی آمدند اما هیچ یک نتوانستند مرد فرانسوی را راضی کنند!

دنیا بی آنکه بداند، مرد ایرانی ما به دهه ی 5 رسید :

40، 50، 60، 70، 80؛

و راهی تا دهه ی  6 نیست و شاهکاری دیگر.

دنیا این را نفهمید که او کجای سینماتوگرافی ایستاده است؛ در عوض اش تا توانست صادراتی های ما را پذیرفت:

چه ناخوب اند این ج ش ن و ا ر ه ه ا.

دنیا این را هم ندانست که پس از مرد فرانسوی، تنها اوست که خالق است؛  

خالق سینماتوگراف(ی) نو و تازه با هم اندیشی همان مرد فرانسوی خوبمان!

مرد ایرانی همچون مرد فرانسوی خوبمان، می کشد :  

بوم ....

سزان....

نه داستان گویند و نه قصه پرداز : معرفت دیدن اشیاء است.

چنین ستایش اشیا را تنها اینان میدانند و جزییات را نیز هم.

و البته مرد ژاپنی را هم باید به حساب آورد. پاک از یادم رفته بود این ژاپنی دوست داشتنی.

او که نیاید، بهارمان به آخر نمی رسد و پاییز به اوایل اش!

همه تلاش می کنیم به محدوده ی ممنوعه راه یابیم؛ از بیرون لمس می کنی فقط.

ادا و شکلک می دانیم. البته تغییر می دهیم، می گوییم تجربی سازیم.....

چه تجربه ای؟ مگر اینها جایی برای تجربه گذاشته اند؟ به اینها اضافه کنید وارهل و آکرمن و یانچو و دوستانی دیگر؛

در اینصورت آیا دوباره باید به دروغ روی آوریم؟  

ما تازه به دوران رسیده ها فیلم می سازیم که فراموش نشویم در حالی که آنها فیلم ساختند تا فرهنگها و هویت ها فراموش نشوند؛

و انسان؛

این اشرف مخلوقات!

از این جمع تنها مرد ایرانی مانده است؛

و جوانانی که با آخرین سکه ی جیبشان فیلم می سازند؛

و این بار سنگین بر دوش.  

نظرات 3 + ارسال نظر
شبلی سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 00:29 http://shebli1.blogfa.com

شباهت آثار «مرد ایرانی »و «مرد فرانسوی» شاید از این جهت باشد که سوای تعلق داشتن به ملیتی خاص، هردو به جامعه بزرگتر«هنر» تعلق دارند، با تعریف خاصی که بر این جامعه و اعضای آن مترتب است.

بله به هنر متعلق اند. اما بیش از این، به جهت معنوی(ونه صرفا مذهبی).... مرسی.

ناجورها سه‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:51 http://www.najoorha.blogspot.com

نمی دونم که هدف تنها یک قیاس بود ؟
چه خوب از همه بدون اینکه اسمی ببری یاد کردی .
تا گفتی مرد ژاپنی و آکرمن ، بدجور هوایی شدم .
هوایی باشی رفیق .


ارادتمند : ناجور

سلام ناجورها! خدا کنه همیشه هوایی باشید.

شبلی پنج‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 00:11 http://shebli1.blogfa.com

هنر مفهوم عامی است که معنویت رو هم بطور اعم در بر داره دوست من. رویکردهای معنوی در هنر میتونه تم مذهبی داشته باشه یا نداشته باشه.

البته هنر تعاریف متفاوتی داره. با شما مخالف نیستم یعنی با هیچکس مخالف نیستم! اینکه رویکردهای معنوی در هنر میتونه تم مذهبی داشته باشه یا نداشته باشه درسته!...
از دیدگاه خیلی ها هنر و دین دو خط موازی اند که در بینهایت با هم تلاقی میکنن.....(ژراردوس وان در لیو)
هنر برای من صرفا یک وسیله ست. راهی به سوی هدفی والاتر. من از هنر نه برای سیاست استفاده میکنم و نه اقتصاد و نه هیچ چیز دیگر. چون عقیده دارم هنر مرتبه ی بالایی داره. شاید اصطلاح سبک استعلایی(به گفته پل شریدر) بتونه مشخص کننده شیوه کاری و نگاه من به هنر (خصوصا سینما) باشه. با همه اینها مهم اینه که بتونیم در هر شیوه ای کار میکنیم حرفی جدید داشته باشیم.
البته نیاز به توضیحه که منظور من از سبک استعلایی در سینما ((فیلم های دینی)) نیست.!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد