نوشته و کار محمدرضا رکن الدینی
مدل زینب امینی
تصویر رهبر
دستیار داوود
شروع: فروردین 92
همین چند روز پیش ک ن... انگار ی ساعت گذشته از آخرین دیدارم :
چ صبحها ب شب تکیه گاهم بودی در تمام ساعاتی که تشنه فیلم که نه؛ تشنه معرفت... گوشهام از اونجا تیز شد : شنیدن صدایی از قدمهایی : روح الله57! (کسری میگفت) روح ا... بلوچی مانند یک کوه بود. شیوه جدی دیدن فیلم رو ازش یاد گرفتم. اما خب فاصله افتاده میان ما هر چند جایی گوشه قلبم هستش... دلم میخا تمام یروز کل شهرو قدم بزنم با روح الله. یک چهارم زندگیم مدیونش هستم. میزارمش کنار برسون و اصلانی ... سینمای ایرانو اون بهم بخشید... انقد ظهر داغ پی فیلم ... یادتن؟ دوست دارم فیلم جدیدمو تقدیمش بکنم : یک فیلم تمام فرم! سر داستان گذاشتم کنار جوی و گوش تا گوش بریدمش... همه ی ایمان من. اگر عمری ماند.
زمانیکه اصلانی واسه فیلم بلند "زن که می آفریند" بشوق اومد و نوشت... گفتم مدیونم بهش : بروح الله. بخشی از جوانی من که مهمترینش بود با تو سر شد و کسری... همیشه مواظب کسری بودی و من... یه اعتراف :
وقتی تو کلوپ مهدی شاهین زاده فیلم می دیدیم آرزو داشتم یروز بمانند تو باشم... نگاهت به فیلمها بهتر و دقیقتر... چندی پیش دیدمت : خنده هاتو با گذشته به قیاس... قبلن از ته وجود بلبخند بودی اما اینک! روزگار با تو چیکار کرده؟ اما خطا شاید از چشمای من باشه و نه شکستن تو.
دستت بگرمی میفشارم و می بوسم!
چقد تحمل کردی! انقد که من واسه ی کاما ساعتها نگهت داشتم... نه نشسته!
تو ایستادی و نشکستی.. با اینکه بیش از یک دهه بزرگتر و استادتر...
مهم نیست 5d دستت باشه یا 170! کار خودت میکنی. کل چیزی که به اسم امکانت واست آوردم یک دوربین و یک سه پایه! تو اما طاقت... تو اما تحمل!
نه راش هامو دزدیدی و نه پول بیشتر خواستی...
بم کرمان تهران رودخونه... چقد خاطره جا گذاشتیم چقد زیر کنار بودیم نشستیم.. کتوک منصور ....
تیغ آفتاب سرد حاجی آباد... آخرش دنبال گراز فرستادیم... سوز سرما رو موتور جواد! گراز هم گرفتی دادی داوود. هیچی از چشمانت پنهون نمیمونه گم نمیشن...
ببخش واسه همه چیزایی که داغ کردم و تو داغ نکردی... جوش آوردم و تو ساکت همراهه دوربینت!
محمدرضا اصلانی بعد از تماشای فیلم :
این فیلم (زن می آفریند) نخستین فیلم تجربی واقعی در ایران است که می تواند در بیرون از اینجا حرفهایی بسیار داشته باشد!
محمدرضا اصلانی در خصوص این فیلم نوشته یی دارند که بزودی منتشر خواهم ساخت.
زن می آفریند بنا بدلایلی قابل نمایش نیست...
پریسا حسین زاده و محمدرضا : مدل
داود : تصویر
زمان : نود و 7 دقیقه
نیازی به نوشتن نبود خاهر اما خب من : محمدرضا رکن الدینی
خوشحالم یکی آمد و از محمدرضا اصلانی حرفی گفت
صدای فیلم موشت جاییکه مادرحرف میزند
"ناگهان یک زن نازنین" یا تکه بریده های به هم چسبیده ی یک روزنامه: صدای تایپ
آشپزخانه عصر
(دست)دخترظرف شسته و لوله میبندد. کف روی لباسش با دست پاک میکند وازقاب خارج میشود. دست دختر وارد قاب شده و شیشه شربت با اندکی قرصو یک لیوان آب داخل سینی گذاشته به بیرون کادرحرکت میکند {صدای سرفه}
خیابان ادامه گرگ ومیش
چند دخترجوان. چند پسرجوان وچند پیر؛ چشمها.چند دخترجوان. چند پسرجوان وچند پیر؛چشم حیواناتی اهلی.
بی فضا
چشمان و دهن پیرمرد : حلال بوده هر چی داشتم. {دوربین چند لحظه می ماند} صدای فیلم محاکمه ژاندارک با جام حسنلو