سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

اندکی در باب فیلم : ناگهان یک زن نازنین یا تکه های بهم چسبیده چند روزنامه

فیلم با زمان تقریبی 68 دقیقه در حال تصویر و همزمان پیوند است.

اردی بهشت که بگذرد تصویرهایی بجای مانده خواهند امد

موسیقی فیلم صداها و گفتارها از فرانتس وارت یس و روی آندرسن

زمان فیلمی و زمان روانی و زمان واقعی همگی برهم

زندگی در این فیلم تکان دستی و 

بخشهایی از نلسون پریرا دوس سانتوس خاهند آمد

زنان این فیلم در خانه هاشان و در حال روزمره گی بدون آنکه واقعیت برهم

زن فیلم من در خانه چادر بر سر نمیکند و هنگام خواب مواظب گیسوانش نیست

زن فیلم من با نور و سایه میخوابد 

زنان فیلم من آنچنان که در واقعیت، همانند

زندگی زنان فیلم من ساخته خود آنهاست و نه چیز تحمیلی 


زندگی من

م. د : برسون اصلانی

ما خود دیالکتیکیم


اولین قانون گروه سینماتوگرافی


گروه سینماتوگرافی در ذات خویش از برسون و اصلانی و ازو وگدار و روشا و آکرمن و اندرسن و برسانه و دوشان و من ری و لژه و VAL DE LO MAR   و Zwartjes_Frans و نلسون پریرا دوس سانتوس و...  دنباله روی میکند و 7 اصل را برای خود بشکل قانون آورده ست. اصولی تمامن رادیکالی!( و همزمان قالب گریز)صحبت از ایمان است(نه مذهب) و یک عمر تعقل. اصول فهم میخواهد  و ایمان بر فهم. چرا که لغزش در آرا، خود دیالکتیک عقیم است. و دیالکتیک تز میخواهد و آنتی. که ما خود دالی بر مدلولهاییم. ابژه هائی سوژه محوریم. هم کننده و هم شونده. شونده یی فعال. 

یکسومان دست بر گرده آنها(لخت عریان  برهنه چون "دوس سانتوس" ) یکسومان قلب به روبر برسون محمدرضا اصلانی یاسوجیرو اوزو. و در این میان خولیو برسانه که تمسخر داشت "زیبایی شناسی گرسنگی" 

همه اینها در یک امر مشترکند : گریز

و اصل اول ما میشود : گریختن. از هر چه تحمیل و تحقیر و سفارشی و سانسور.جدا از زیبایی شناختی که بحثی دیگرست و اینجا بی مجالیم. 

شیوه ما فرار از محدودیتها و ریشخند حاکمان امر است؛ حتی اگر قرار باشد هیچ اثری بر سالن سینما نداشته باشیم( واینک 6 سال است که چنین ئیم.) 

تربیت ما اساسا مخالف توسری خورهاست! فیلم سازانی که چون بازیگرانی بر توهم خود در آیینه وارگی ژنه غرقن. اینها مصرف شدگانند. چونان دستمالهایی خوشبو بظاهر، که از کارتنهای زباله شکل یافته. گوش بامرند و مفعول. مفعول خنثی. بوی تعفن و پوسیدگی افکارشان... 

مضحک اینکه مدافع حقوق زنند؟ کسی که توسری خور است و ناتوان از بازگیری حقوق خیش؛ چگونه... میگویند سینمای ما داد از ستم روا شده بر زن میگوید! باری. اولین حمله ددمنشانه را خودشان آغاز میکنند. در ابتدایی ترین تصویر ممکن زن را بطریقی ضد دموکراسی بتصویر می آورند. این توسری خورهاخصوصی ترین وجه زندگی زنان را به عمومی ترین شکل نشان میدهند. در حقیقت در یک ساختار مردانه و از پیش مشخص. زن آثارشان در رختخواب؛  با نشانه هایی که در مکانهای عمومی معنا می یابند.. برای اینها رختواب زن و اتوبوس عمومی یکیست : زنی با چادر(ترجیحا مشکی) در خواب! یا دختری که تازه از خواب (غفلت) آمده را برابر آیینه(تصویر ژنه را بخاطر بیاورید) می نشانند که روی خود میشوید با : روسری و پوششی که مبادا بکناری رود. گویی  همه نشسته ییم و چشم می چرانیم. 

البته شاید ما نادانیم و توسری خور! از بابت اینکه نمی دانیم اثر رئال است یا بارسلونا؟ (بارسا را همان سوررئال بخوانید!!)

تو گویی با جهان دیوانگان برابریم. بواقع این پوکیده استخوانها بمغز، زنان را حتی ازتصمیمگیری ابتدایی- حین خواب و در تنهایی- (حیوانات در این مورد پیشروتر از زنان متصور شده اند)محروم میکنند؛ آنهم زیر بارانی پر از اشک. ضعیف و عاجز.

این میشود که ما همواره بجای زنان فکر میکنیم و میپویشیم و می خوابیم. و زن میشود وسیله. شما که توانایی بتصویر کشیدن حقیقت ندارید چرا وارد خصوصیترین وجه زندگی انسان میشود؟ چه دلیلی دارد زنان را بهنگام خواب نشان دهید؟ این نگاههای کوتوله، ریشه در تلویزیون و محدودیتهایش دارد. و کارگردان مصرف گرای ما که اساسا معنای "تولید" نمی داند، اسیر در این محدودیت میشود.

بجای آنکه اندکی صبر پیشه... و راهی بیابد برای گریز خود، سریعن در دام کلیشه فرو می افتد و دوست دارد توسریخوردنش را. و سیاستمداران هم تشویقشان میکنند و جایزشان می دهند تا بار دگر بیشتر توسری بخورند. و تاکیدی شوند بر ساختار دیکتاتوری.

او همواره توسری خوردن را دوست دارد چونکه منبع الهامش توسریخور بزرگ است. و نه ایلماز گونی و گدار و نه کارمن بوئنو و یورگ مولر. 

اصل ما ایستادن است. بر فرم. گو اینکه در آثارمان عشق داریم و زن و انسان و زوایای خصوصی یک زندگی. بشیوه ای که هستند و نه بطریقی دلبخواهی : دروغین. 

انسان ما خود ساختست و زن همانگونه که هست. ما زن و انسان جدید نمی سازیم(بدروغ). ما روابط انسانی میسازیم(بحقیقت) و اشیا. آفرینش ما اینست. 

اصل نخست ما ضد فاشیستی و خودکامگی. بجای زنان فکر نمی کنیم... زن را در گریستن و احساسگرایی رها نمی کنیم. چرا که زن خود سوژه ست؛ نه ابژه یی جنسی و کالامآبانه. (چنان که توسریخورها نشان میدهند) 

برای درآوردن اشک تماشاگر، زن را وسیله نمیکنیم. زن برای آنها شده است ساختار عدم فعلیت. هیچ کنندگی وجود ندارد. او سازنده نیست و همواره حامل است؛بقول مالوی. 

حضورش صرفا عینیست،کالایی که چشم به چشم میشود کالایی که فقط در معرض دیده شدن است. تلاش زن صرفا در حد خوردن صبحانه و سرخ کردن گوشت و ماهی ست. میشود گفت : سینمای مطبخی. بی هیچ ایماژ بی هیچ دلالتی حتا! البته این فرق دارد با آثار آکرمن که میخواهد روزمرگی را در یک ساختار زنانه تصویر بکند.و در آنجا زن خالق است و نه رابط و حامل. او معنا میبخشد و ادراک میکند؛ و هم ادراک میشود.

گروه سینماتوگرافی از اولین اثر خود "از دفتر خاطرات یک دختر جوان" تا اکنون ترین فیلمش "من در محدوده ادراک" بنا را بر ضد کلیشه گذارده. بدون شک جز محمدرضا اصلانی و یارانش، فهم آثار ما از طرف داوران و منتقدین دشوار مینماید. بحث خودشیفتگی و توهم هم در کار نیست. مسئله آسان است : داورانی که خود گرفتار در محدودیتهای تلویزیونند... منتقدین و داورانی که  ناآگاهانه و نادانسته ساختار ضد انسانی و فاشیستی را ترویج میدهند چرا باید از آثار ما واز امثال "آتش سبز" لذت برند؟ چرا که "آتش سبز" تمام راههای لذتهای پوسیده ذهن شان خواهد بست. اصلانی مخاطب را نه تنها چونان وایدا با زخمهای چرکین آشنا میسازد، که دعوت میکند بشکستن طلسم. و سینماتوگرافی اساسش مبارزست. (ما در فرم انقلابی هستیم و نه در موضوعاتی سیاسی و اقتصادی و... در این صورت کار ما میشود اندکی متفاوتتر از دوس سانتوس و روشا) 

6 اصل دیگر بیشتر جنبه هایی فرمگرایانه خواهند داشت که همزمان با ساخت آثار بعدی بشکل جداگانه بررسی خواهند شد. لیکن عنصر گریز لایتغیر و ذاتی سینماتوگرافی می باشد. 

 

رنگین کمان

نوشته یی توسط دریا :



دست هایم را بالا بردم، از آخرین پله تا سقفی که رنگین کمانش کرده بودی. 

دلم چیز دیگری می خواست اما. چیزی بیشتر از تو و نبودنت. بیشتر از رقص آن سایه ها، بیشتر از نگاه مهربانی که لحن خواهش هایش، بازنده از نبرد، آن دورترها رنگ می باخت.
... نیلی را که می زدی گفتی:
Take me in your arms
Feel me in your heart
Paint me in your mind
دست هایم را بالا بردم، از آخرین پله تا سقفی که رنگین کمانش کرده بودی. 
انگشت اشاره ام که به لمس رگه های بنفش می رسید، آهنگ باران هم ساده تر می شد. ساده تر از "سمفونی ی زنبورها"، ساده تر از اُپرای white sofa 


و تنها شخصیتش.
... کبود را که می زدی گفتی:
Sail me like a ship
In your endless horizon
دست هایم را بالا بردم، از آخرین پله تا سقفی که رنگین کمانش کرده بودی. 
صدای باران جایی میان دریچه از دستم افتاد و شکست. خُرده خُرده قطره ها توی انگشتانم فرو رفتند و خون از هر نقطه بیرون زد. نه رنگ گلبرگ های شمعدانی نه حتا پرتقال های خونی.
... سبز را که می زدی گفتی:
Where down never comes
Where dead never takes
Where clock never ticks
دست هایم را بالا بردم، از آخرین پله تا سقفی که رنگین کمانش کرده بودی. 
باران بند آمده، خورشید در دام ابر، صدا توی تصویر، گم. گنجشک اما جفتش را پیدا کرده انگار، مدام نوکش را توی آب فرو می کند. چه خوب است که خیابان، اساسی آسفالت نشده و هر گوشه گودالی آب ... حالا همه ی گنجشک ها جفتی دارند برای خودشان.
... زرد را که می زدی گفتی:
Where dark is darker
Where grass is bluer
Where silence is the last word
دست هایم را بالا بردم، از آخرین پله تا سقفی که رنگین کمانش کرده بودی. 
ابرها دارند خمیازه می کشند. تصویر زنی از دور پیداست. آسمان رو به غروب است اما معلوم نیست ابرها خمیازه ی بعد از شب به خیرشان را کشیدند یا قبل از صبح به خیر.
... نارنجی را که می زدی گفتی:
Where I need to be taken a way
Where love is not agony
Where love is not locked in my heart
دست هایم را بالا بردم، از آخرین پله تا سقفی که رنگین کمانش کرده بودی. 
این جا هنوز آغاز راه است اما شمعدانی ها توی آفتاب سوخته اند، نگاه کن! لُپ هاشان گل انداخته. پرتقال ها را سرما زده. دست های من اما از عطر هیچ تنوری بازنمی گردند. هنوز اول راه است.
... قرمز را که می زدی گفتی:
Where the only color is white
Me on the floor
You on the sofa…
داراب
بهمن 89

هشتمین جشنواره ملی فیلم و عکس اردیبهشت۲۷ مرداد برگزار می شود

به گزارش روابط عمومی انجمن سینمای جوانان بندرعباس هشتمین جشنواره ملی فیلم و عکس اردیبهشت با تاخیری دو ماهه از ۲۷ الی ۲۹ طبق روال هفت دوره گذشته در اردیبهشت ماه هر سال برگزار گردد بدلیل مشکلات مالی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان هرمزگان به عنوان حامی اصلی جشنواره با تاخیر برگزار می گردد.


عسکری ضمن پوزش از همه شرکت کنندگان و مخاطبان جشنواره اردیبهشت اظهار داشت در جلسه ای که با حضور رئیس ستاد برگزاری جشنواره و مدیرکل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان هرمزگان حجت الاسلام حسین مرشدی در تاریخ سه شنبه ۲۵ تیر ماه ۱۳۹۲ بر گزارشد ، با موافقت آن اداره کل تاریخ ۲۷مردادماه ۱۳۹۲ برای برگزاری جشنواره تعیین گردید.

عسکری افزود : امید است اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی هرمزگان و دیگر نهاد های فرهنگی ذیربط در این استان مساعدت نموده تا این جشنواره در تاریخ معین شده با کیفیت مناسبی برگزار گردیده و مسائل و مشکلات مالی نیز مرتفع گشته تا شاهد جشنواره ای پر بار هم برای مخاطبین و هم برای هنرمندان حاضر در جشنواره باشیم .

لازم به ذکر است این جشنواره در دو بخش عکس و فیلم و در دو قسمت ملی و استانی بر گزار می شود

از میان ۴۱۳ فیلم ارسال شده به دبیر خانه جشنواره ۳۶ فیلم در بخش فیلم ملی با گرایش سینمای فرم گرا و تعداد ۹ فیلم نیز در قسمت استانی در دو بخش داستانی و مستند جشنواره حضور دارند .

همچنین از میان ۲۵۰۰ قطعه عکس ارسالی از ۲۲۰ عکاس شرکت کننده در این جشنواره ۱۰ عکاس موفق به حضور در بخش عکس با موضوع انسان و جامعه شهری ( مجموعه) و ۲۱ عکاس در بخش جشنهای ایرانی و ۲۰ عکاس نیز در بخش استانی باموضوع آزاد، شده اند.

هشتمین جشنواره ملی فیلم و عکس اردیبهشت ۲۷ الی ۲۹ مرداد ماه ۱۳۹۲ در فرهنگسرای طوبای شهر بندرعباس برگزار خواهد شد


روبرت برسون

هر چه زندگی بدون تلفظ واژه خدا ساده تر و معمولی تر می شود، بیشتر حضور خدا را در آن می بینم. نمی دانم این را واقعا چطور توضیح بدهم. نمی خواهم چیزی را فیلمبرداری کنم که در آن خدا خیلی آشکار باشد. چیزی هست که البته نمی خواهم نشانش دهم یا درباره ش صحبت کنم. اما حضور چیزی در کار است که من خدا می خوانمش و البته خیلی نمی خواهم آنرا نشان دهم

کانون فیلم حوزه هنری استان هرمزگان برگزار میکند : ماجرای پل اول کریک ساخته روبرت انریکو

نمایش فیلم ماجرای پل اول کریک ساخته روبرت انریکو سه شنبه 18 تیر ماه 1392 در حوزه هنری استان هرمزگان برگزار میشود.