-
اندکی برسون
شنبه 12 آذرماه سال 1390 13:02
به آفرینش آمدیم : آنگاه که سر دادی و دست! بی هیچ نمایش! تو بودی که به خلقمان آوردی و آفرینش، گر! طبیعت؛ گر که نه : به حقیقت، واقعیت بودی؛ لیک : از خویش! و صدا که مدام به تصویر بود و تصویر که مدام به صدا بود؛ به تو! به جبر می شناسند و نه اختیار " چه خام! یادمان آید "تو" بود که "مرد گریخت" و...
-
تدوین : سرزمین زیبای من
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 14:50
بعد از 16 هفته
-
اینک وطنم : آیا هرمز؟
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 14:47
محمدرضا : بر تفاضل دو مغرب! اینک نه تفاضل ام مانده و نه مغرب! خورشید ما از شرق که نه، خورشید ما از غرب که نه، خورشید از کدامین جهت؟ ما.... زمینی تهی اینجا هرمز است! دستی که گمان می برد : رهبری میکند! جانها که می روند، دستها هم...: خونها! تنها به یک اشارت چه مرزی ست میان دست ها! تقدیم به نهال جانم
-
دوباره نوشتی از روبر برسون
جمعه 13 آبانماه سال 1390 16:02
((فکر میکنم در کل جهان همه چیز خیلی بد پیش میرود. مردم بیش از پیش مادی گرا و خشن شده اند... خشن از روی تنبلی، از روی بی تفاوتی، و خود خواهی؛ چون فقط به خودشان فکر میکنند و نه اصلا به چیزی که دور و برشان اتفاق می افتد. همه به تنها چیزی که علاقه نشان میدهند، پول است. پول خدای آنها شده است. برای خیلی ها خدا دیگر وجود...
-
تقدیم : عباس حسین زاده
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 14:43
-
"آتش سبز"
شنبه 7 آبانماه سال 1390 20:14
چندین سال به انتظار نشستیم... اینک "آتش سبز"! شبکه نمایش خانگی : باید که به اصل دید؛ نه به ناراستی؛ کپی! اصل نوشت : باشد که در خانه هامان نسخه ای اصل از آتش سبز داشته باشیم....
-
آخرین نریشن فیلم : زردها بیهوده قرمز نشدند
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 16:25
هیشکی باورش نمیشه دیوارا بتونن حرف بزنن؛ ستونا، سقفها! باید کشفشون کرد؛ باید پای دلشون نشست و گوش داد؛ بجای اینهمه حرف که میزنیم! و بیانات شاید، فرمایشات! از خونهای ریخته شده میگن؛ زنجیرها، قتلها! زنجیر زنجیر خون! از باد میگن؛ که هر جا دلش بخواد می وزه! و البته اختیار! چقد اختیار؟؟ بادهایی که روزی جاخوش کرده بودند...
-
جشنواره فیلم کوتاه!
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 16:48
دورترها، به 4 یا 5 سال پیش، بهنگام آمدن آبان ماه و بعدها : مهرماه، پر بودیم ز اشتیاق جشنواره! هر چند تا اکنون هیچ فیلمی از این حقیر بر پرده های جشنواره های داخلی نقش نبسته، اما همیشه احساس خوبی نسبت به نمایش آثار دیگر دوستان نزدیک و غیر نزدیک داشتم! با اینکه در همان زمانها فیلمها نیز از کیفیت دلخواهی برخوردار نبودند...
-
آفرینش : زن که می آفریند
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 16:43
نوشته پیوند کار : محمدرضا مدل : محمدرضا پریسا تصویر : داود عکس : امین با تشکر از : پرستو حسین زاده زمان : 97 دقیقه تهیه کننده : محمدرضا
-
تقدیم به رامین
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 15:12
دل : و جان و روح! تو گویی مدام باید تقدیم دارمت به خطی و شعر؛ شاید شعر! دادایی پر از رویا، نه به خیال که به حضور و اینک است... که حتی بیش از همه ی رویاهایی؛ و پیش از همه ی پسا، ها! زن بود که می آفرید و تو! به شوقم اینک از بودنت و بودن و بودن... ا ت! دادا ایست لعنتی....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مهرماه سال 1390 10:22
تن به کثرت دادید به گزاف! و ندانستید و فهم! ما که ایستاده ایم بر خویش یک تن و وحدت! به آنچه که منصور بود و پیش از همه ی : پساها....
-
پشت صحنه فیلم : زن که می آفریند
شنبه 9 مهرماه سال 1390 14:32
نوشته، پیوند و کار : محمدرضا تصویر : داوود عکس : امین طراح صحنه و لباس : پریسا مدل : محمدرضا و پریسا
-
زن که می آفریند
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 13:45
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 دست چشم و نگاه؛ رنگ به رنگ.... نباید به او گفت که چنین اش م! بی آنکه بداند. بی تعهد پیمان تنها باید.... خورشید و دره ای که رنگ رنگ بود و هست؛ به یک دست چشم و نگاه اش. Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تقدیم...
-
روبر برسون محمدرضا اصلانی
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 17:17
تنها چیزی که نمی دانستم : دل شکستن! یادم نمی آید سینماتوگرافی مجالی برای دل شکستن بوده باشد!! برسون اصلانی! حیف از اینها ... ندانستمشان.... هیچ ندانستم....
-
سرزمین زیبای من
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 11:12
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 تصویر برداری "سرزمین زیبای من" پس از 5 ماه به اتمام رسید. این مستند نیمه بلند(با زمان تقریبی60 دقیقه) هفتمین فیلم داود مرزی زاده بشمار می آید. مرزی زاده پیش از این"پرکوهک"، "دوشوک"، "بودن"،...
-
روبر برسون
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 15:50
روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون روبر برسون...
-
برای رامین و پارسا آزاد
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 14:23
گاه هایی هستند که نمی دانی چیست اند؛ دل می بندی و دل می دهی به او او ها .... جنس اش مهم نیست "انسان" بودن است که می دانم! در این گاه ها که نمی دانی شان چیستند : کسی می آید کسانی... هربار دلم واسه پارسا تنگ میشه هنوز ندیدمش و دیدمش در یک قاب؛ با رامین با محبوب اش! چه عشقهایی اند که بر خط ناف می گذرند و ناف؛...
-
روبر برسون.....میان دو نوشته
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 22:47
-
گوئرنیکا
دوشنبه 16 خردادماه سال 1390 09:57
اندکی پیش از این، ک؛ یکدیگر را به ضیافت بردیم؛ پابلو! مجسمه طرح تابلو تابلو تابلو تابلو.... قبول! آلن پیشتر از ما بود؛ از چرخ گردون ( گردونه ی مهر ) 21 سانت جام شرابی 2هزار ساله پیش از ناجی ی ژان! لیکن پابلو بیشتر بود چیره تر بود به تو بود! آلن! پیش از نخستین نگاه مان به سراغ جام رفتیم ت پ ه ح س ن .. به روبر اگر باشد...
-
روزهایی با جزیره
دوشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1390 18:46
اینجا کلیسا ست! همه رو دیدم .... خدا بود درایر بود فالکونتی هم بود ژان من.....
-
بخشی از نریشن
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 14:45
هرمز خانه دارد هرمز کار دارد، هرمز کارخانه دارد! کارخانه دود دارد کارخانه سود دارد، و سهم! برای ما؟ برای آنها! کارخانه سرخ است خاک دارد! ریال و دلار! 60 40 همه ی صد در صد هرمز
-
اینجا خانه من است
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 18:27
صد و دو پلانی که رسوایشان میکند
-
برای هرمز اینروز ها
شنبه 27 فروردینماه سال 1390 09:49
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 1507 : آلفونسو! 1622 : سان پدرو! و اینک: دره دره سکوت؛ دسته دسته رنگ ؛ و خونهایی که می ریزند.... جزیره کارش همه دادن است : خون! زالو ، خوره ، خائن ، و شیطان! چه نامهای آشنایی اند برای جزیره؛ و قلعه!! کار، خانه؛ ان، بار، مشتی دزد و خا.... پریت،...
-
یک خائن دیگر به خائنین جزیره اضافه شد!
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 18:43
بیش از همه ی روزها کسل و ..... ام؛ خ س ته... مشت گره شده : "صدا و سیمای مرکز خلیج فارس" بی هیچ صدایی..............
-
شعور نداشته یا شعور گمشده؟
چهارشنبه 17 فروردینماه سال 1390 14:20
هیچ گاه به آزادی نخواهیم رسید! در جامعه ای که نفهمی از سر و کولش بالا می ره هیچ توقعی نمیشه داشت .... از آزادی کسی به محمدرضا اصلانی توهین کرد و من : سخت نا امید شدم از آزادی! لطفا تمامش کنیم شعارها را!! کمی فهم و شعور گم کرده ایم؛ از یابنده تقاضا می شود هر چه سریعتر آن را به هر آدرسی که دلش خواست به دست مبارک ما...
-
سروده ای برای محمدرضا اصلانی
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 09:02
پوچ است و خام؛ این جهان! بی منطق سراسر.. - انسان - درد، پوچی و فهم! ایدئولوژی نمی دانم؛ و توتالیتر هم!! مرگ بر دیکتاتور.... همه ی اینکها باید سر بر عصیان داشت! جهاد برای خوشبختی و نه... انسان را به پرتگاه "نفی" نبریم....
-
جزیره من!!
پنجشنبه 11 فروردینماه سال 1390 08:58
اینک به سوی هرمز در حرکتم
-
z
دوشنبه 8 فروردینماه سال 1390 09:41
حتمن ببیند... صحنه ای هست که ایرنه تازه وارد بیمارستان میشه.... برای اولین بار فیلمی غیر سینماتوگرافی رو قبول کردم.... ایرنه همه ی وجودشو داره اونجا جستجو میکنه.... مردش می میره اما : صدای قلبش.....! تو خیابونای خودمون هم که بگردیم می بینیم : صدای قلبها زنده ست.... مرگ بر دیکتاتور!!
-
برای محمدرضا اصلانی
شنبه 6 فروردینماه سال 1390 14:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 نمی شه به تو رسید تو بیش از همه ای و پیش از همه! متبرک باد نام تو.... همه چیز تو یه لحظه اتفاق افتاد : زلزله بم و.... ابر مرد؟ ابر انسان؟ چی میگه مردک سبیلو؟ همه چیز با تو معنا پیدا می کنه، و هستی... شبیه افرینشگری؛ که روبر برسون می گفت! محمدرضا!...
-
محمدرضا اصلانی / ....
پنجشنبه 26 اسفندماه سال 1389 13:58