با خلق "من در محدوده ادراک"خواهم شد بر امپرسیون طلوع افتاب اندکی :
نور
3 شنبه پیش رو به دیدار "جی لیدا" خواهیم شد با نمایش فیلم(Bronx Morning(1931
همگی دعوت میشوید برای دیدن این فیلم مستند آوانگارد 11 دقیقه یی
17:30 حضور یابید در طبقه سوم حوزه هنری هرمزگان
این برنامه چون پیشین، با همکاری واحد تصویری حوزه و گروه سینماتوگرافی برگزار خواهد شد
?cose e l'inferno
Un posto molto brutto
?Un posto come
E' un posto dove vanno i condannati,
pieno di fuoco di ferri roventi
?Tu ci sei mai stata
چکید.
خون نبود قرمزی،
هیچ
نبود.
زندگی خشک زندگی سخت: پریرا نبود
هیچ
خدای سیاه و شیطان سفید: روشا نبود.
خدا بود و شهرش و
هکتور
بابنکو.
چشم نبود
من نبود.
نه دستی که بر بلندایش "مارکس"
هیچ
سهم من محمدرضا روبر دوس روشا:
زمین طویل به کپک.
سهم ما سنتز
غایت
مرحله دوم و نهایی تصویر برداری فیلم مستند"خور آذینی" به کارگردانی داود مرزی زاده به پایان رسید.
مرزی زاده تلاش دارد زندگی جانوران گوناگون در تالاب آذینی را نمایش دهد. قسمت نهایی این فیلم بر پرندگان مختلف،شغال و عقاب متمرکز شده است.
خور آذینی قرار است با مدت زمان 30 دقیقه توسط محمدرضا رکن الدینی پیوند شود. کارشناس و عکاس فیلم نیز، میثم قاسمی است.
ناظر پروژه: مجید وفادار
تهیه کننده: سید حسن هاشمی
تهیه شده در: محیط زیست هرمزگان
مجری طرح: شرکت "سینماتوگرافی هرمز"
در این زمان که "دروغ" نخست خصلت آدمیان شده ست، هنوز میشود به حقیقت شد. اصغر یا همان محمد نریمانی به شناس نامه، از کمیاب ترین حقیقتهای زمان ماست.
این طرف، آنطرف می شنویم که مردم پس از دیدن او در گوش پچ پچ میکنند و در دل خندیدن به سر! که او دیوانه است. درست است. او یک دیوانه ناب است. همچون منصور... دلیل دیوانگی اش را بگمانم میشود در غیر شبیه بودن به ما دانست. او هیچگاه برای منفعت شخصی به دروغ نشد. اصلن پی منفعت نیست... او خودش است و این برای ما دشوار. و چون به رنگ ما نباشد مجنونش دانیم.
در رفتار و سخن اصغر جز کشف حقیقت نمی بینم. همواره جستجو همواره به فهم. بی اینکه 1 لحظه بایستد.
می توانم "داستان کسی که می پرسد" را بر او بنهم.
اگر اندک بهایش می دادیم اینک خودمان هم انسان تر بودیم. او برای ما یک هدیه است که بیشتر باید بدانیمش.
محمدرضا اصلانی و چند شاعر جوان در دومین نشست کارگروه شعر مؤسسهی رخداد تازه شعر میخوانند.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، دومین نشست کارگروه شعر مؤسسهی رخداد تازه با عنوان «شعرخوانی (2)» روز جمعه، اول آذرماه، ساعت 16 در محل این مؤسسه برگزار میشود.
بنا بر اعلام برگزارکنندگان برنامه، در این جلسه، محمدرضا اصلانی، شاعر منتسب به موج نو، نقاش و فیلمساز پیشکسوت، پس از مدتها در نشستی عمومی شعر میخواند. همچنین شاعران جوانی از نسلهای بعد همچون علیرضا آدینه، مرتضا بخشایش، روجا چمنکار، مریم فتحی، سجاد گودرزی و سمیرا یحیایی به خواندن آثار خود برای حاضران میپردازند. مطابق روال این جلسههای ماهانه، بخش پایانی به شعرخوانیِ آزاد حاضران اختصاص خواهد داشت.
در نخستین نشست این کارگروه، «شعرخوانی (1)»، که جمعه، سوم آبانماه برگزار شد، هوشنگ آزادیور همراه با شاعران جوان رویا پویا، ساره دستاران، کتایون ریزخراتی، بهار علیزاده، ح. هاتف و حسن همایون شعر خوانند.
مؤسسهی رخداد تازه در ابتدای خیابان گیشا، نبش کوچهی یکم، پلاک 12، طبقهی سوم، واحد 8 واقع شده و ورود به نشست برای تمام علاقهمندان آزاد است.
به انجام شد "پیوند" تصویری داستان سیب زمینی و زن.
تا چند طلوع می شوم به "پیوند" صدایی داستان سیب زمینی و زن.
این فیلم همانند 14 فیلم پیشین به نمایش نمی شود شاید.
مدل: زبیده رحیمی
تصویر و کار: محمدرضا
زمان: 22:20:24
تهیه شده در "گروه سینماتوگرافی"
رادیکالیسم به بن و
سینه....
اصل سینماتوگرافی
ورای روبر
همسو با محمدرضا
چونان دادا ک همواره بی سرور
چرا که "شر" است
تمامیت قانون.
یاد میشود ادموند
یاد میشود "چه"
امر گروه سینماتوگرافی،
رادیکالی دیالکتیک
بخش پایانی
مهمترین خصلت فیلمهای شهاب آبروشن ادامه ی برخی عناصریست که مدام در حال تکرار است. این تکرار البته نشان از جامعه تکراری با ویژگیهای تکراریست. این امر مهم را نامش "کشف" می گذارم. شخصیتهای او خواسته یا ناخواسته در پی رسیدن به موقعیتی هستند که "حال" زیر سوال میبرند. در نسخه باز بینی اصلا شخصیت سوار بر تاکسی، در شهر به جستجو میشود(تو گویی از بهر سینما) تاکسی که خود معنای سفر... اما بطور مشخص از قطب جنوب به این سو سفر و کشف رنگ زیرکانه تری می یابد. زن و شوهر فیلم قطب جنوب سفری به نا کجا آباد.. راه نامشخص، مبداء و مقصد نیز! اصلا انتهایی برای آدمها وجود ندارد(همچو فیلمهای کارگردان بی انتها یند) یا پسرجوان بندر گمبرون که از پی دوستش می آید در پس خود قصه هایی بسیار دارد اما شهاب موقعیتی را ایجاد میکند که ما بدون دیدن گذشته او آنها را می دانیم. و زن و مردی که فرار از شهر را هم... به همین گونه است فیلم ترس از آرامش... با شخصیتهایی که لحظه ایی قرار ندارند. (دختر جوان، کارگری که بیکار... و نوجوان مدرسه ایی) و دستهایی که انسان را به حضور می آورند. بی آنکه بر تیپ. البته صحنه مرد روحانی و نحوه معرفیش اندکی کلیشه ییست. نوع گفتار و جزئیات پیش بینی شده در کمپوزیسیون نوعی سادگی محض است که متعلق به خود شهاب نیست. این روحانی ساخته فیلمهای قبل از شهاب است و او در این خصوص دخالتی نداشته. همچنین تحویل گرفتن فطریه و صدای اذان بشدت آزاردهنده است و اساسا جدا از فیلم.
همگی(بیشتر) این شخصیت ها درد "نرسیدن" دارند. بخصوص دختر سوار بر ماشین که پسر را رها می کند تا به راهش بشود.. یک جای کار میلنگد همیشه و کاری هم ازشان برنمی آید. اصلن هم نمی توان بر بد بودن و خوب بودنشان حکم دهیم. شهاب بجای گلایه و متهم نمودن رضا غریب زاده و مجید جمشیدی در بندر گمبرون، جامعه را به نقد می کشد. جامعه یی که مردم هرمزگان کمترین سهمی در ایجادش ندارند.
این وجه مشترک تمام فیلمهایی است که شهاب خلق نموده. میتوان او را فیلمسازی فرهنگستانی نامید... با بنیه یی اعتراضی.
اما جدای از این به نکته جالبی بر میخوریم که قطعا عمدی ست. موسیقی جایی برای تقویت تصاویر ندارد. موسیقی خودش حضور دارد(رادیو در قطب جنوب) از بیرون فریبت نمی دهد تا چاله های فیلم را پر کند. این هم نشان ازسواد سینمایی او دارد که همواره در حال هم نشینی با تاریخ...
نکته دیگر لانگ شاتهای اوست که فضا را در عین باز بودن، تهی جلوه می کند. "خالی پر" یا "پر خالی". این تعبیر من است بر لانگ شاتهای او. بخصوص در ترس از آرامش. مانند قابهای یاسو ازو. تصاویر را بسیار نقاشانه می بینم. اگر بدانیم کمپوزیسیون در لانگ شات چه میزان دشوار است، واژه یی جز زنده باد نمی شود بر او گفت. و دشوارتر اما پیوند میان آنهاست.
بازیگری:
می توانم دو نوع بازی در فیلمهایش شهاب متصور شوم. جایی خارج از ساختار فیلم و جاهای دیگر بسیار بجا!1- نمی دانم چه اصراری بر استفاده از داود اسلامی... با احترام به اجرای ایشان در تئاترهایی که دیده ام، و همگی هم خوب بوده اند؛ ژستها و نحو بیان دیالوگ و نوع حرکت بدن او نیز از فیلمها سواست. سادگی فیلمها را زیر سوال می برد. سادگی را همان واقعیت فرض نموده ام. هم بندرگمبرون و هم ترس از آرامش. یا مثلا بهروز عباس دشتی در صحنه یی از ترس... که در خانه بر روی زمین افتاده... در خون. بازی با چهره اش بسیار کلیشه یی و از مد افتاده ست. 2- اما همین آقای عباس دشتی در صحنه یی که در میان خیابان تهی زخم خورده؛ درخشان است. دقیقا هماهنگ با فضای رعب آور فیلم است. با اندکترین دستکاری شخصیتی. یا چگونه می توانم مجید جمشیدی را در کنار ساحل در فیلم گمبرون فراموشش بکنم؟ اصلا بازی یی صورت نگرفته است و ریتم کلی فیلم را به جلو می کشاند و در یک ردیف... همچنین نحوه بیان دیالوگ منیژه آقایی در ترس ... طبیعی ترین نوع بازی بود که در فیلمهای استان هرمزگان دیده ایم.
اگر بیشتر دقیق شود شهاب، و دور شود از بازی های اغراق آمیز و غیر طبیعی می تواند بر نورهای فیلمش اضافه بکند.