"خبر می رسد شهری در آشوب است. و فریبش در خم آیینه هایی که بر ناراستی آن می فزایند. خبر از خودمان است؛ و نه شهری که دیگر به شهر نمی شود ریخت اش"
تهران خوراک این روزهاست و این سالها؛ شاید که تمام روز سالها. لیکن انچه مانده: قصه هایی نخ نما، سست و از یاد رفته. تهران اما مرموز بر جا.
به یاد روبر برسون"م"
http://s5.picofile.com/file/8118846668/15_Joe_Dassin_Etsito_N_xisters_.mp3.html
کلیک کنید:
http://s5.picofile.com/file/8118698634/_Ray_Man_Le_Retour_A_La_Raison_1923.mkv.html
پیوند: محمدرضا
کار: داود
تصویر : داوود
نوشته: محمدرضا
غریب ترین فیلم در باب حیات وحش، نیمه وحش، غیر وحش
بیش از یک دهه و شاید اندکی، با کینو لهستان همراهم. بلاشک هیچ اثر ضعیفی را نمی توان در میان آنها به تماشا شد. نگاه من البته به دوران پس از فورد است. وامداران "فورد" به حق سینمایی ناب (نه در شیوه داداها اما) بما عرضه داشته. عدم فهم سخن های پولسکیایی در ابتدا دشوار؛ زبان اما سینما بود: تصاویر خیالی دنیای مستند! و مونک، وایدا، یاکابوفسکا، مورگنشتین، کاوالروویچ، و بعدها کیشلوفسکی باشعور و فهم، سینه به در این دشوار خیال، مستند.
ساعاتی پیش همراه با قطار شب/ یرژی کاوالروویچ یادبود کینو پولسکا نمودیم. چه 10سال گذشته که از سینما هیچ نمی دانستم و چ اینک که بیشتر هیچ نمیدانم، کاوالروویچ دست ناخورده بود و بکر. یرژی به احترام داشت ما، و مخاطبش. تعلیق او نه از سر گمراهی و بازی ما که وامی شکافد شعور تو... نه دروغی نه پنهان سازی... امور به دست شخصیتهاست و کم و بیش فریب، بر خودشان هم.
و در این شرارت ناب، دیده هام به سیبولسکی جوان! با اندکی دلتنگی مثال زدنی برای تنهایی وایدا.
بررسی قطار شب می شود به پرونده هایی که در دست و قلم.
تمام شهر
با چراغ هاش تمام
ناتوانند به روشن کردن
مرا و دستم را
که تاریکی تو بر تو
نشسته در برابر
مصاحبه گر
حرفه ای در عرق کردن از مصاحبه ای به مصاحبه ای دیگر در دیگر
بی هیچ پرده یی:
شهاب را آزردن دل میخواهد و جسارت!! شهاب را بصداقت مشهور است. عین دریای هنگام(و نه هرمز اینروزها)
دوش خبری نم نم می آمد که شهاب را ... نامه آبرومند(آبرو وند!) تو را خواندم شهاب.
جماعت حواشی ساز و حواشی دوست، جایی برای تو نشاید. تو مدام در پی وصل کردن آمدی...
شهاب را آزردن دل میخواهد و شهامت... شاهکاری ست
سینه ما هم پر درد است. درد بی راستی و دروغ پروری برخی. اما کار ما دور است از حاشیه. اردی بهشت 9 نیاز به آرامش دارد و تیم اجرایی هم. با هر سلیقه و اختلاف سینمایی که با ما دارند. زخم زدن درمرام ما نیست و دریدن فراخوان!به انتظار این هم ننشسته ییم که تا اردی بهشت در موعد خویش برگزار نشد، بلند بالا نامه بنویسیم. از شان سینماتوگرافی مان می کاهد. لیکن میدانم با تو چه کرده اند که چنین خاطرت آزرده ست. تویی که با دیدنت به آرامش میشوم!
شهاب جان در این مقطع بگذار مجریان کار خود کنند با آرامش؛ که بعد از آن نیز من هم سینه میشکافم.
و دروغ ها یکی یکی سر برمی آورند و شهادت می دهند از کدام دهان و انفاس..
لذت در گفتگوست و اصل حقیقت. نه بازی ناراست و حاشیه پراکنی...