سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

مجله فیلم و .....

جناب عشقی! با این وضعیت که در پیش گرفته اید می دانم که از دوباره دیدن آتش سبز چیزی نصیبتان نخواهد شد برای همین توصیه ای برای دیدن مجددش نمی کنم؛ اما انصاف شما کجا رفته؟ آیا واقعا آنرا از فیلمفارسی هایی چون قیصر عقب تر می دانید؟ شما که فیلم را به نیستی متهم می کنید لطف کنید و بگویید از کدام صحنه، این پیام را دریافت کرده اید؟ اگر هر کسی به خودش اجازه دهد هر لقبی را بدون دلیل نثار فیلمی کند، باید فاتحه فیلمسازی و نقد نویسی را خواند. نمی دانم چه چیز آتش سبز اینگونه شما را آشفته کرده که دیدنش را هم برای مردم خطرناک می دانید؟ شاید نگران برملا شدن بی هویتی فیلمفارسی هستید؟ و شاید هم نگران نوشته های ناآگاهانه ی دوستانتان؛ یعنی  همان کسانی که سینما را به گونه یی احمقانه در ایران تعریف نموده اند؟ ...
البته دلبستگی ها و نظریات هر فرد به میزان آگاهی هایش بستگی دارد و هر کس به نسبت آموزه هایش از چیزی لذت می برد. اما وقتی فیلمی را قابل درک نمی یابیم، چرا به نیست گرایی متهم اش کنیم؟ آیا فیلمساز باید خود را تا حد یک تماشاگر معمولی تقلیل دهد تا همه فیلم او را درک کنند؟ بهتر نیست ما خودمان را اصلاح کنیم و در پی بالا بردن آگاهی هایمان باشیم؟ شما راه همانهایی را ادامه داده اید که همه می دانند چه کردند با جام حسنلو و شطرنج باد، یا حتی همین چشمه که امروزه از آن دفاع می کنید. (توهین هایشان در حین نمایش فیلم چشمه را که هنوز به خاطر دارید؟ ) به  یادمان باشد تاریخ همه چیز را به ثبت می رساند و آنها هم که امروزه در برابر این گونه برخوردهای نادرست خود را به خواب زده اند بدانند فردایی هم هست و البته خدایی هم هست.
من به عنوان شخصی که بارها آتش سبز را به تماشا نشسته، نمی توانم از این همه توهین (ونه نقد) به راحتی بگذرم. چون فیلم بیش از آنکه متعلق به محمدرضا اصلانی باشد به ملت و فرهنگ کهن ایران تعلق خواهد داشت (همانگونه که چشمه ی آوانسیان دوست داشتنی!).
آقای عشقی! چگونه حاضر شدید به فیلم سازی توهین کنید که اگر با معیارهای برسون بنگریم اش، از معدود سینماگران قابل اعتنای ما خواهد بود؟ (با این که اصلانی هیچگاه در مقام مقلد این فیلم ساز فرانسوی ظاهر نشده، اما در کلیت و در نوع استفاده از برخی عناصر همچون صدا، عدم قصه پردازی به شیوه های رایج، توجه دقیق به جزییات، پرهیز از تصاویر صرفا زیبا، به کارگیری صحیح موسیقی که کارکردی غیر از پر کردن حفره های تصویری فیلم می یابد، و بسیاری موارد دیگر به هم نزدیک اند. در یک جمله باید گفت که برسون و اصلانی معنوی** ترین فیلمسازان تاریخ فیلمسازی هستند.(ازو را هم به این جمع می توانید اضافه بکنید) گذشته از اینها، برسون و اصلانی هیچگاه به گروهی یا جناحی و یا سازمانی وابسته نبوده، و برای ماندن در دنیای فیلمسازی، کسی را هم زیر پا له نکرده اند.)  
جایگاه اصلانی کاملا در هنر این سرزمین مشخص است و آنها که باید، می دانند او چه تاثیری بر نسلهای پس از خود گذاشته. اما شما که جایگاهی در هنر این کشور ندارید چگونه به خود اجازه می دهید آثار چنین فیلم سازی را ملال آور و نیست گرا قلمداد کنید؟ اصلا در صلاحیت شما نیست که عنوان کنید چه کسانی فیلم بسازند یا چه فیلمهایی ساخته نشوند؛ این کار را به اهل فن واگذارید. شما بهتر است به ستایش فیلمفارسی هایتان ادامه دهید و از قیصرها لذت ببرید...
از مسائل دیگری که جناب منتقد به آن اشاره داشته اند بحث مربوط به فروش فیلم و عدم جلب نخبگان است. امروزه حتی علاقه مندان معمولی سینما هم می دانند که شخصیت یک فیلم جدای از مقدار فروش آن است. خنده دار نیست اگر فیلمهای نورمن را به دلیل فروش بالا، از فیلمهای مورنائو، فاسبیندر و یا هرتزوگ برتر بدانیم؟ یا لویی دفونس فرانسوی را در مقابل روبر برسون و آلن رنه ... چون این مسئله تقریبا برای اکثر عامه مردم حل شده (و برای عده ای قرار است تا ابد لاینحل باقی بماند) بهتر آن است که از کنارش بگذرم.
اما نخبگان؛ نمی دانم منظورتان چه کسانی هستند؟ شاید پیروان فیلمفارسی اند، یا آنهایی که برای هیچکاک جان می دهند؟ یا اصلا خود شمایید؟ در این صورت جای هیچ صحبتی باقی نمی ماند و به نشانه تسلیم دستهایم را بالا خواهم آورد... و البته باز هم می گویم هر منتقدی آزاد است که از سینمای مورد علاقه اش (و نخبگانش!!!) بنویسد و دیگران را هم ترغیب نماید اما حق ندارد که به دور از واقعیت دست به  قلم ببرد. به طوری که اگر توان بررسی و تاب دیدن برخی فیلمها را ندارد لااقل سعی کند از حقیقت فاصله نگیرد و به حاشیه پردازی دامن نزند. اینکه محمدرضا اصلانی در حین نمایش آتش سبز تمام تریبونهای رسمی و همه ی شبکه های صدا و سیما را در اختیار داشته، حرفی بی اساس است. تا آنجا که بنده اطلاع دارم تنها دو بار تیزر آتش سبز میهمان خانه های مردم بوده و بس (آنهم به صورتی کاملا نامشخص و بسیار گنگ)؛ نه مصاحبه ای و نه گزارشی از فیلم (اینها را که دیگر همه ی مردم ایران می دانند و لزومی به بیان آنها نیست). در مورد بیلبوردها و پوسترهای تبلیغاتی هم اگر کسی به غیر از آقای عشقی (و گروهش) به چشم دیده، ما را بی خبر نگذارد.

4- اگر امروزه فیلمهای روبر برسون را می ستایم، یکی از مهمترین دلایلش، صداقت و پاکی اوست؛ به گونه ای که در تمام آثارش حتی یک نما وجود ندارد که بخواهد مخاطب را گمراه کند؛ مهمی که در آتش سبز هم می توان به وضوح دید. با این حال برای کسانی که از اسلوموشن های بچه گانه ی سام پکین پا ( به خصوص در حین کشتار) لذت می برند، آتش سبز نمی تواند فیلم مناسبی باشد. آنها به خشونت عادت کرده اند و برای همین است که حتی در نوشته های خود هم با خشونت (چیزی شبیه ترور) به فیلمسازان ( واقعی) این سرزمین حمله می کنند و فیلمهایشان را کند و ملال آور می نامند....



*یادداشتهایی در باب سینماتوگرافی ترجمه ی ع.ا.علیزاد. ص 81

**منظور حقیر به هیچ وجه فیلمهای دینی و مذهبی و همچنین سینمای معناگرا نیست.


نظرات 1 + ارسال نظر
Marja شنبه 13 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:07 http://Marjancity.blogfa.com

سلام محمد رضا ،خوشحالم که در راه رسیدن به علاقه و هدفت تلاش میکنی‌ و بی‌ وقفه مینویسی ...



ماندگار باشی‌

مرجان متشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد