سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی
سینمای آوانگارد

سینمای آوانگارد

روبر برسون : محمدرضا اصلانی

مروری بر فیلمهای شهاب آبروشن: تویی که "دروغ" را گریزانی

سال 1382 نقطه عطف سینمای جوان بود. گروهی از گوشه و کنار شهر بندرعباس  گرد هم آمدند تا سرنوشت سینمای هرمزگان را رقم بزنند. شهاب آبروشن، امین درستکار، محمود شهبازی، حسن بردال، و... البته در سال قبل ان هم چنین مهمی روی داده بود: احسان رضایی و حامد کریمی و مهرداد امیر زاده. اینها (همراه چند نفر دیگر) شدند استعدادهای نو ظهور ما. که تا امروز هم جور سینمای استان را می کشند. ایمان رضایی و داوود مرزی زاده را هم میتوان اضافه نمود. سینمای ما از دهه 80 تا اینک بر دوش اینها بوده و هست.  

حکایت نوستالژی باشد زمانی بعدتر. تصمیم بر این شد که از اکنون و در حد توان و سواد(اگر داشته باشم) فیلمهای این بزرگواران را بررسی کنم. چرا که کار من همواره بر سینماست؛ (گویی تنها راه رهاییست)  ممکن است نام بزرگواری از قلم افتاده باشد که از همین اکنون پوزش خواهم طلبید.

شهاب اولین نور چشم حقیر است که بر فیلم او میشویم. فیلمهایش... او پرونده ایی درخشان دارد. اولین فیلمش(پشت در رسیدم بگم کی هستم!؟) آنقدر مهم است که حتا بخواهم با همین یک فیلم او را بستایم. اما خدای را سپاس که آبروشن ما را از خود محروم نساخت؛ قطب جنوب، بندر گمبرون، ترس از آرامش

باید که بگویم شهاب! تو مرا به ارنستو "چه"، می بری؛ و آندره وایدا. چونان روبرت برسون که یک عمر بر ایمان خود.

می دانم بدنت را بشکافیم ترکشها بیرون میشوند. زخمهایی ک ناداواران و ارشاد بتو ارزانی داشته اند. لیکن تو مدام بر مواضع خود. سرت را بالاتر نگاه دار و بر هر چه نابرابریست به ستیز شو. ما هم به کنار تو خواهیم شد...

سینمای شهاب

در یک نگاه و بررسی دقیق در می یابیم که فیلمهای آبروشن را مضامینی چون "رهایی" و "سیالیت" خلق نموده اند، که این دو مضمون نیزدر ذات خود "شورش" به ارمغان!

همه شخصیت های فیلمهای شهاب همواره در حال رفتن و فرار از وضعیت ساختگی اند که برایشان بوجود آمده. او(شخصیت) در این وضعیت از پیش ساخته شده یا باید تن دهد به آنچه "دیگر"ی میگوید و یا باید گریز کند از ایستایی. ریشه یابی که ابروشن از موقعیت اجتماعی آنها بدست میدهد، بدرستی انجام گرفته. این دقت نشان از فراوان تجربه او دارد در باب فیلمنامه. ما گر چه از گذشته آدمهای تصویر شده چیزی نمی دانیم اما به گونه یی خلق شده اند که میتوانیم حدسشان بزنیم. ضمن اینکه شهاب شرایطی فراهم می کند که شما میتوانید آزادانه آنها را فهم کنید(با توجه به نگاه خود) بنمونه میتوان موتور سوار بندر گمبرون(ایمان رحیمی) و یا سارق ترس از آرامش(مجید جمشیدی) را یاد آوریم. هر کدام از این شخصیت ها را کنار هم بگذارید، شخصیت امروزی"انسان" شکل می یابد. آبروشن بجای آنکه تمامی خصلت نیک و بد را در یک شخصیت بریزد، این ویژگی را میان آنها قسمت میکند. میتوانیم گفت کار او تنظیم این روابط است. طبیعتا هر انسانی را نمی توان تمامن بد و یا... دانست. البته برخی ها با این پندار مخالفند. چونان فیلمفارسی سازها.

این مبارزه بخش مهم شخصیت خود آبروشن نیز هست که به آدمهای فیلمهایش تزریق مینماید. این شورش هم از درون بندر آغاز میشود. شهاب دوربینش را میان مردم میبرد و برخی از آنها را برش میکند به فیلم. ساحل، دریا، خیابان(بیشتر تهی) کوچه. به همین منوال اگر ادامه یابد میتوانیم تمام بندرعباس را بجهت جفرافیایی در فیلمهای او بیابیم. با این همه میتوانم لقب"خاموشی شهر" و یا "وقتی شهر می خوابد" را به او نسبت بدهم. چرا که شهر شهاب گویی در سکوتی ناخواسته و مرموز فرو شده ست. این سکوت اصلن معنای آرامش نمی دهد به دست. روابط در حال زوال، پوسیدگی آدمیت، و خون، غایت این سکوت است. در واقع این سکوت و پیامدهایش را شهاب ارمغان نمی دارد بما، او فقط ظاهر بورژوایی و پوسته ی مدرن(یسم) مسخره ی شهر را بکناری می زند و واقیعت را لخت. بمانند آندره وایا(وایدا) که بر تن لهستان خراش می اندازد و چرک ها را نمایان. یا در مرتبتی بالاتر چون محمدرضا اصلانی که تاریخ رابه حضور می آورد. اصلانی اما تنها کارش به خراش نیست؛ که تو را به شکستن و گریختن از طلسم رهنما.

داستانها و قصه ها ره بجایی نمی برند؛ تنها  زندگی ادمها در نقاط مختلف روایت میشود. هیچ امر ساختگی و دستکاری شده هم در فیلمهای شهاب نمیشود. ازهمین روی می توانیم  او را مستندساز بدانیم.

مستند از این سبب که او زندگی را دروغین جلوه نمی دهد. بر خلاف برخی فیلمساران استان که فهم درستی از حقیقت زندگی نداشته... این در ظاهر فیلمسازان با رویکردی دلبخواهی واقعیت را وارونه می نمایند. بطوریکه در حریم شخصی و در خصوصی ترین وجه زندگی انسان(دراینجا بالاخص زن) اجازه به خویش می دهند که ورود نمایند. البته نگاه این مثلا فیلمسازان ریشه در زندگی آنها دارد. غیر از نگاه "دیکتاتور" مابانه نمی شود نامی دیگر بر اینها بنهم.  گویی این اجازه به آنها وحی شده که در باب تمام بشریت تصمیم بگیریند؛ پوشش و نوع زیستن... نشان دادن زنی در تخت خواب با پوشش کامل را چه میشود گفت؟ این همان نگاه ابژه یی ست که لورا مالوی میگوید. یا زنی تنها در خانه در حال خیاطی و جمع کردن لباسهایش است؛ با حجاب کامل! یا دختر از خواب بلند میشود و صورتش را مقابل آیینه میشوید... با روسری! این نگاه تحقیر آمیز به زن، گاها ناخواسته و بر حسب نادانی روی میدهد. این حقارت در وهله نخست از آن خود کارگردان می باشد. چرا که او اگر حقیر نباشد، به تحقیر واقعیت و تمسخر حقیقت"زن" نمی پردازد. به چه حقی میتوان در یک امر دلبخواهی چادر بر سر زن کنیم؟ آنهم در خصوصی ترین وجه... خب اصلا چه اصراریست بر نشان دادن این موقعیت مهم؟ این نگاه مردسالارانه اما از تلویزیون و فرهنگ سر کوچه می آید. انقدر در این وادی سرکرده اند که بجای شورش در ان حل میشوند. اما شهاب فیلمساز اهل گفتگوست و دروغ نمی داند. او با نماهایش بساطی برای سخن و گفتگو باز مینماید. در این خرده روایتها هم زندگی عینا دیده میشود(البته فراتر از رویکرد ناتورالیستی یا مستند محض که ورتف...)

شهاب راه خود را برگزید. او حاضر شدست فیلمش در جشنواره ی باطل فیلم کوتاه تهران که مکانی شده برای فیلمهای پاستوریزه و گوش به امر دولت، حضور نداشته باشد اما زندگی را دست نخورده و با احترام ارزانی کند بشما. راه او "مبارزه" ست. مبارزه یی نه در حرف، که به مرحله عمل... درست شبیه نلسون پریرا دوس سانتوس و سینما نوویی ها.

او بر سر حرفش ایستاده و فریاد میزند آزادی از دست رفته را... برای در کانون بودن هم تن به هر کاری نمی دهد. تبلیغات سوء، دروغ و مردم فریبی نمی داند. چرا که امر مهم برایش، انسان است و دغدغه هایش. او بدنبال انسان شناسی و جامعه شناختی بندری است. و این هم میسر نمیشود مگر اینکه خود بر راستگویی باشد بر حقیقت باشد بر انسانیت... باشد!

در قسمت دوم به نمونه هایی از سینمای شهاب خواهیم شد

نظرات 1 + ارسال نظر
احسان ن پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 17:19

با اجازه بازنشر می کنم.

صاحب اختیارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد